به گزارش جمهوریت ، عباس آخوندی ، وزیر دولت آیت الله هاشمی و روحانی با اشاره به اینکه، شناسایی افراد کم در آمد در ایران کار سختی نبود اگر سیاست در آن دخیل نمی شد، گفت: میتوانستند بگویند فقط کمیته امداد امام و بهزیستی، چون زیرمجموعه افراد مشمول این دو سازمان کاملا مشخص هستند.
*آقای آخوندی! شناسایی افراد کم درآمد درر ایران کار سختی بود و …
در ایران هم کار چندان سختی نبود، اگر بحث سیاست با آن تداخل پیدا نمیکرد. اگر کسی برای رایآوری این کار را نمیکرد، میتوانستند بگویند فقط کمیته امداد امام و بهزیستی، چون زیرمجموعه افراد مشمول این دو سازمان کاملا مشخص هستند. حتی میتوانستند به سازمان تامین اجتماعی بروند و آنهایی که درآمد پایین دارند را شناسایی کنند. ممکن بود خطا داشته باشیم اما بهتر از این کاری بود که انجام شد.
*آقای آخوندی! دولت احمدی نژاد دولت پولداری بود، خودش ساخت، وام داد و …
خیلی هم پول نداشت و کل پول را از طریق افزایش پایه پولی و اعطای اعتبار از سوی بانک مرکزی به بانکها به ویژه بانک مسکن انجام داد. اگر از بودجه دولت بود و در قانون بودجه مینشست، میبایست نحوه تامین در قانون مخص میشد و احتمالا نمایندگان ورود میکردند و در باره آن بحث میشد.
خانه سازی برای افراد فقیر توسط دولت باید تحت عنوان مسکن اجتماعی باشد چون…
*فرض کنیم که مسکن مهر نبود، چه اتفاقی می افتاد؟ اینهمه آدم بی مسکن را باید چکار میکردیم؟ ایده شما برای جایگزینی آن چه بود؟
ایده ما برای جایگزینی همان کاری بود که همه جهان انجام دادند. ما اولین کشوری نبودیم که بخواهیم در این مورد پاسخ بدهیم. ما ۲ برنامه تامین در ایران اجرا کردیم و متاسفانه به دلیلی که سیاستمداران منافعشان را در آن ندیدند و با آن ارتبط برقرار نکردند، روی آن تبلیغ نشد. یکی بحث صندوق پسانداز بود. و دیگری تقسیمبندی و تفکیک بازار مسکن بود.
ما ۳ بازار داریم؛ یک بازار را آدمهای مرفه و پولدار شکل میدهند. در این بازار نیازی نیست که دولت کاری انجام دهد. آنان تنها باید به قانون و مقررات پایبند باشند. یک بخش اعظم بازار مسکن، طبقه متوسط است. طبقه متوسط باید به یک نحوی مورد حمایت قرار بگیرند که تقاضای بالقوه آنها به تقاضای بالفعل تبدیل شود و بتوانند در بازار معمولی قدرت خرید پیدا کنند. مداخله دولت در امر ساختوساز در این بازار نیز مبنای اقتصادی ندارد. بخش سوم بازار طبقه کمدرامد است که برای آنها بحث دولت رفاه مطرح میشود. آنها کسانی هستند که پایینتر از طبقه متوسط هستند و اساسا فاقد هرگونه پسانداز شخصی و خانوادگیاند و حتی گرفتاری نان شب دارند. ما نمیتوانیم به آنها بگوییم که پسانداز کنید تا خانه دار شوید. برای همین در موردآنان ورود دولت از منظر سیاست اجتماعی است و نه اقتصادی. و برنامه خانهسازی برای این گروه نیز تحت عنوان مسکن اجتماعی نامگذاری میشود. لیکن در ایران این قدر سیاسیکاری میشود و ذینفعان به نام فقیران صدای بلندی دارند که به نام آنان جای آنان مینشینند و آنان را از دریافت خدمات اجتماعی محروم میکنند.
بنابراین ما ۳ طبقه و رسته داریم. در ایران شعار طبقه سوم را میدهند اما کاری که میکنند برای دو طبقه دیگر است و در نهایت به نام طبقه فقیرتر و به کام ۲ طبقه بالاتر تمام میشود و این مشکلی است که در ایران وجود دارد. اینکه من گفتم این طرح، طرح ما بود ولی بعد بد اجرا شد برای این بود که ما در برنامه دوم، بازار را تحت عنوان مسکن آزاد، مسکن حمایتی و مسکن اجتماعی تقسیم بندی کرده بودیم و ۱۰ درصد را به عنوان مسکن اجتماعی به طبقه پایین داده بودیم و گفته بودیم که این کار باید با کمک مستقیم دولت و با پیشبینی در بودجه عمومی انجام شود. البته، نه اینکه دولت خودش اجرا کند، یعنی دولت باید به کمیته امداد امام، بنیاد مسکن، بهزیستی و … کمک کند. این کمکها باید در قالب مسکن اجتماعی قرار میگرفت. دولت در ابتدا این کار را کرد و قراربود در سال رقمی در حدود ۵۰ تا ۸۰ هزار از این مجرا خانهسازی شود. لیکن در سال ۱۳۸۵ و ۶ در یک تصمیم آنی گفتند که ما می خواهیم در سال یک میلیون خانه بسازیم، در حالی که سقف آن ۸۰ هزار تا بر اساس طرح جامع مسکن بود. این طرح در دوره من در سال ۷۵ و هم در دوره آقای سعیدی کیا به روز شده بود. لذا در این داستان ها یک حرف زده شد و یک کار دیگر انجام شد. منظور حرف من در مجلس که گفته بودم این طرح ما بود اما بد اجرا شد همین بود که ما قرار بود که معادل ۱۰ درصد بازار مسکن برای طرح مسکن اجتماعی تولید کنیم و در اختیار نیازمندترین افراد قرار دهیم. یک مرتبه آن را در ارقام بزرگ ضرب کردند و به کام افراد دیگر تمام کردند.
بحث مسکن یک مساله دراز مدت است و یک خانواده معمولی دوست دارد که تمام پساندازش را تبدیل به یک خانه کند و این بحثی نیست که ۶ ماهه محقق شود. بحث ما برای طبقه متوسط در سال ۷۳ این بود که اگر افراد مقداری پول در بانک مسکن پسانداز کنند، بانک مسکن باید متعهد شود متناسب با پساندازشان، ۷ برابر منابع بدهد. بنابراین اگر قدرت خرید را در ۷ ضرب میکردیم دیگر نیازی نبود که برای آنها خانه بسازیم، چون او با این قدرت خرید وارد بازار میشد و خودش خرید میکرد و از آن طرق هم به سازنده تسهیلات میدادیم تا سازنده اقدام به تولید وعرضه کند. بحثی که اینجا وجود داشت این بود که ممکن بود بانک مسکن به کسری برسد و تعهد آن بیش از ورودیش بشود. دولت در اینجا بجای اینکه خودش را گرفتار ساختوساز کند باید در بانک مسکن سرمایه گذاری میکرد. یا وجوه امانی میگذاشت و یا هرسال سرمایهاش را افزایش میداد. این پروژه مثل بقیه پروژهها بود و خیلی عجیب و غریب نبود. در سال ۷۳ که این بحث شروع شد در سال ۸۵ تعداد پساندازکنندگان به ۲ میلیون ۸۰۰ هزار نفر رسید. این طرح میزان نفوذش در خانوارها و تاثیرش نسبت به مسکن مهر چندین برابر بود. فرق این پسانداز با سایر پساندازها در سایر بانکها این بود که به این پسانداز شما سود نمیدادند ولی در برابر پسانداز شما تعهد میکردند که به شما تسهیلات ارزانقیمت بدهند. مثلا میگفتند در برابر هر ۶ ماه که پول شما اینجا بماند یک برابر به شما وام میدهیم با سودی بین ۶ تا ۸درصد.