تاریخ : چهارشنبه, ۲۳ آبان , ۱۴۰۳ Wednesday, 13 November , 2024
1

۲ روایت تکان‌دهنده از سریال خودکشی‌ها در خوزستان

  • کد خبر : 251645
  • 22 آبان 1403 - 15:04
۲ روایت تکان‌دهنده از سریال خودکشی‌ها در خوزستان
انتشار دو خبر تلخ از خوزستان طی روزهای اخیر، تلخ و دردناک بود.

جمهوریت – انتشار دو خبر تلخ از خوزستان طی روزهای اخیر، تلخ و دردناک بود. روزنامه خوزی‌ها به بهانه این دو اتفاق تلخ در صفحه نخست خود با عنوان “سریال خودکشی” به انتشار یادداشت‌هایی در همین رابطه پرداخته. با ما همراه باشید.

خودکشی در اهواز

محمد جوروند درباره واقعه تلخ اهواز نوشت: امروز یک زن از روی پل کابلی (اهواز) خود را بر زمین زد. او خودکشی کرد. هر وقت خبر یک خودکشی را می‌شنوم انگار این خودم هستم که خودم را کشته‌ام. زن و مرد هم برایم فرقی نمی‌کند. واژه خودکشی در من حس دردناکی را ایجاد می‌کند. حس می‌کنم مثل این زن در میانه پل و زمین معلقم، زمان برایم ایستاده است و من در اندیشه‌ای طولانی هستم. اندیشه‌ای به درازنایی تاریخ خلق آدمی.

من تا لحظاتی دیگر بر زمین می‌خورم و می‌میرم، به چه می اندیشم؟! آیا می‌توانم دوباره به روی پل برگردم به کارون نگاه کنم، مرغان کارون را دوباره ببینم که نان را از دست مردم می‌قاپند، روی پل راه بروم، سوت بزنم و بپیچم به سمت چهار راه نادری، یک بستنی بخورم، به دستفروش‌ها سر بزنم برای خودم چیزی بخرم و به خانه برگردم ؟ ولی دیر شده است. زمان به ناگاه و به سرعت به حرکت در می‌آید. محکم بر زمین می‌خورم از سرم خون جاری می شود، دنده‌هایم می‌شکنند، دست و پایم له می‌شوند، عابران گرداگرد جسدم جمع می‌شوند. آمبولانس می‌آید و جسد مرا بر می‌دارند. مردم پراکنده می‌شوند، ماشینها بوق می‌زنند و حرکت می‌کنند.

گروه‌های واتساپی می‌نویسند یک نفر امروز خودکشی کرد. پیام‌های سیاسی خبر خودکشی مرا محو می‌کنند من و خبر خودکشی‌ام لابلای خبرهای رنگارنگ گم می‌شویم من کی میشوم و جهان برای من تمام می‌شود و ماشین‌ها از روی پل کابلی رد می‌شوند و دستفروش‌ها داد میزنند و کالای خود را حراج می‌کنند. کسی آن طرف بستنی می‌خورد و پل کابلی سر در کارون فرو می‌برد.

خودکشی در خرمشهر

محمد مالی هم در یادداشت دیگری درباره ماجرای دردناک خرمشهر نوشت: کلیپی از خرمشهر روی واتساپم رسیده است. مشغول کاری هستم که ویدیو به‌طور ناگهانی شروع به پخش می‌کند. از یک سمت تصویر، غواص‌هایی دیده می‌شوند که دیگر نایی در بدن ندارند؛ سه ساعت تمام در کارون غوطه خورده‌اند تا جنازه پسری را که طعمه ماهی‌ها شده، از آب بیرون بکشند. در ابتدا خیلی درگیر فیلم نمی‌شوم، اما ناگهان صدای ناله‌ای سوزناک تا عمق استخوانم را می‌سوزاند. یوما به زبان عربی یعنی مادر؛ «من رو ببرید نزدیک‌تر به شط تا پسرم رو صدا بزنم.» انگار شط برای او موجودی آشناست؛ مثل آیه‌ای که فرزندت را به او سپرده‌ای و حالا برای بازگرفتنش آمده‌ای، غافل از این که دیگر نمی‌توان او را برگرداند. نمی‌توانم ادامه فیلم را تماشا کنم و با خود ادامه حرف‌های مادر را در ذهنم می‌شنوم.

می‌گوید: «کلی با پسرم حرف می‌زنم، اگر صدای من را بشنود بیدار می‌شود. برایش ماهی کباب کرده‌ام که خیلی دوست دارد. او که خودش را از پل پرت نکرده داخل کارون، کارون مادر ماست و ما را نمی‌بلعد. شاید رفته شنا کند. من را ببرید نزدیک شط. شط خودش مادر است، ما همه ما، مادر خوزستان»

خبر اما خام است. پسرجوان معلم بوده، مطالعات روانشناسی خوانده است و کارون را برای مرگی برگزیده که چرایی‌اش را نمی‌دانیم. حالا من روی دستم یک خبر تلخ باد کرده است و یک شهر غصه‌دار. خرمشهر را خوب بلدم، صدها کوچه و چند میدان و ده‌ها هزار نفری که همه یک خانواده‌اند، همدل و مهربان، با شادی‌ها و سوگ‌های مشترک. حالا این خبر در شهر پیچیده که یکی خود را کشته. مثل اهواز که در همین روز و حوالی همین ساعت، چنین اتفاقی در پل کابلی‌اش رقم خورده. یعنی آن زن ۳۵ ساله در اهواز و این مرد ۲۳ ساله در خرمشهر، هر دو به یک بن‌بست رسیده بودند. یعنی در آن لحظه آخر، وقتی رها شدند از پل، وقتی سقوط کردند، در تعلیقی که اکسیژن را توی صورتشان می‌زد و دندان‌هایشان را می‌فشرد، پشیمان نشدند. نه، آقای قاضی، حال خوزستان خوب نیست. این را دیگر از لا به لای خبرهایش نمی‌توان فهمید، تیترهای خوزستان بوی خون می‌دهند.

بیشتر بخوانید:

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=251645

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰