تاریخ : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024
12

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت

  • کد خبر : 75497
  • 12 خرداد 1398 - 12:33

به گزارش جمهوریت ; حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در ایام ماه مبارک رمضان در گفتاری تحت عنوان”رمز و راز عبادت” در رمضان ۱۴۴۰ در ادامه بحث‌های خود درباره بحث عبادت و بندگی به اصحاب یَمین و مُقرّبین، تصفیه عمل، سعادت و شقاوت، مراتب عبادت، فطرت،تصفیه عبادت از لذّات جنّت لقاء، اقسام بهشت […]

به گزارش جمهوریت ;

حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در ایام ماه مبارک رمضان در گفتاری تحت عنوان”رمز و راز عبادت” در رمضان ۱۴۴۰ در ادامه بحث‌های خود درباره بحث عبادت و بندگی به اصحاب یَمین و مُقرّبین، تصفیه عمل، سعادت و شقاوت، مراتب عبادت، فطرت،تصفیه عبادت از لذّات جنّت لقاء، اقسام بهشت و جهنم و… پرداخته است.

به گزارش ایسنا، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در ادامه بحث‌های خود درباره ” رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت” آورده است:

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / اصحاب یَمین و مُقرّبین

روز گذشته در بیان مرتبه پنجم عبادات، به کلامی از حضرت امام اشاره کردیم، ایشان مرتبه پنجم را که مرتبه «تصفیه عمل از لذّات روحانی» بود، مخصوص اصحاب یَمین بر می‌شمردند و عبادت مُقرّبین را مرتبه‌ای بالاتر می‌دانستند، روشن است که اشاره امام به اصطلاحاتی است که در آیات سوره واقعه مطرح شده است، بی مناسبت نیست تا اندکی درباره این دو گروه از زبان بزرگان، سخن بگوئیم: حضرت امام در آداب الصلوه می‌نویسند که: «هر کس به اُفق نبوّت نزدیک باشد، از اصحاب یَمین است و هر کس به اُفق شیطنت نزدیک است، از اصحاب یَسار است» [۱]

اصحاب یَمین یا اصحاب مَیمَنَه (در مقابل اصحاب یسار یا اصحاب شِمال یا اصحاب مَشئَمَه) به معنای اهل بهشت است. درباره اینکه چرا به این گروه، اصحاب یَمین گفته می‌شود، علل و توجیهاتی ذکر شده است [۲] که مهم‌ترین آنها را چنین بر شمرده‌اند: «یا به این جهت که نامه اعمال را در قیامت به دست راست آنها می‌دهند و یا اینکه بگوئیم «یَمین» از ریشه «یُمن» به معنای سعادت و خوشبختی است. و به همین مناسبت به گروه مقابل «اصحاب مَشئَمَه» که از ریشه شوم (نحس، تیره روزی، بدبختی) است، گفته می‌شود» [۳]

برخی از مفسّرین می‌نویسند که: «در روز قیامت مردمان چهار گروه هستند، یک دسته اصحاب یمین اند که در طرف راست هستند که حسابشان را به دست راست آنها می‌دهند و گروهی اصحاب یسار هستند که در سوی چپ می‌ایستند و حسابشان را به دست چپ آنها می‌دهند و گروه سوّم «سابقون و مقرّبون» هستند که بدون اینکه حساب رسی شوند، از همه مردمان پیش می‌افتند و ایشان از اصحاب یمین هم بالاتر اند، ایشان در نزد خدا مقرّب می‌باشند و می‌توانند شفاعت دیگران را نیز بکنند. و گروه چهارمی پشت سر همه هستند که به سبب اینکه خدا نسبت به ایشان غضب شدید دارد، حتی از ایشان سخن نیز به میان نمی‌آورد» [۴]

و می‌نویسد: «علت اینکه در قرآن ابتدا اصحاب یَمین و اصحاب شمال نام برده می‌شوند و بعد در مرحله سوّم، از سابقون و مقربون یاد می‌شود، آن است که سوره «واقعه» برای هشدار است و با این ضرب آهنگ سنگین شروع می‌شود که «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَهٌ* خَافِضَهٌ رَافِعَهٌ* إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا* وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * (آن واقعه چون وقوع یابد. [که] در وقوع آن دروغی نیست. پست کننده [و] بالابرنده است. چون زمین با تکان [سختی] لرزانده شود. و کوه‌ها [جمله] ریزه ریزه شوند.) و این ضرب آهنگ خوفناک مختص به اصحاب یَمین و اصحاب شِمال است که بترسند و تشویق شوند، امّا «سابقون» محتاج چنین تصویر سازی نیستند، ایشان «مجذوب حق» اند چنانکه پیامبر (ص) فرمود: «جذبهٌ من جذَباتِ الرّحمن خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ سَنَهً.» سابقون بدون توجه به بهشت و دوزخ به خدای سبحان جذب شده اند .»[۵]

نکته‌ای که لازم است در اینجا اشاره کنیم آن است که «قُرب و بُعد» از صفات نسبی است. به این معنی که هر کس می‌تواند نسبت به «پشت سری ها» جلوتر و نزدیک تر به هدف به حساب آید. به این جهت از نظر منطقی، سابقون، از اصحاب یمین به خدای سبحان و رحمت او نزدیک تر هستند و لذا می‌توان گفت که اصحاب یَمین هم از اصحاب شِمال نزدیک تر می‌باشند. امّا ممکن است در اینجا بتوان گفت مراد قرآن آن است که تنها «سابقون» مقرّب هستند و بس، و این را از بیان آیات که مشعر به انحصار است، استفاده کرد به این معنی که این گروه، به «قُرب الهی» رسیده اند در حالیکه بقیه اصحاب یَمین، در بهشت خدا ساکن می‌شوند.

نکته دیگر درباره اصحاب یَمین، تعبیر آیه ۹۱ سوره واقعه است که خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: «فَسَلَامٌ لَّکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ» تفسیر روض الجنان چنین احتمال می‌دهد که آیه فوق در مقام آن است که به پیامبر (ص) مژده دهد که اصحاب یمین به سلامت هستند و به ایشان آسیبی نمی‌رسد. (یا اینکه خطاب به پیامبر (ص) سلام می‌کنند. [۶] اگر این معنی را بشکافیم، چند مطلب دقیق قابل استفاده است، یکی آنکه پیامبر (ص) همواره نگران امّت خویش است و خدا می‌خواهد با این «مژده» او را آرامش دهد، دوّم آنکه، همه مردمان اگرچه نمی‌توانند به مقام مُقرّبین دست یابند ولی همین که به مقام اصحاب یَمین برسند، در سلامت هستند و مشکله ای متوجه ایشان نیست و دیگر اینکه همه این سعادت از ناحیه پیامبر و دین او و عمل به دستورات اوست و لذا اصحاب یمین، بعد از رسیدن به سعادت، او را مخاطب ساخته و به او سلام می‌رسانند.

امّا درباره «سابقون» نیز مناسب است به روایتی از رسول گرامی اسلام (ص) اشاره کنیم، آن حضرت مطابق آنچه تفسیر مراغی نقل می‌کند [۷]، سابقون را کسانی بر می‌شمارند که: «وقتی با حق مواجه می‌شوند آن را می‌پذیرند و هنگامی از حق سوال می‌شوند، آن را در اختیار سوال کننده می‌گذارند و هر چه درباره خودشان حکم می‌کنند همان را درباره مردم هم حکم می‌کنند.»

بر اهل فن پوشیده نیست که قسمتی از این کلام همان است که به عنوان «قانون طلایی اخلاق» معرفی می‌شود و طبق عقیده بسیاری «روح انصاف و عدالت» را در خود نهفته دارد. و اگر این مطلب را با آنچه درباره عبادت مقربین که بالاتر از اصحاب یَمین جای دارند، تکمیل کنیم، می‌توان چنین استفاده کرد که آدمی تا نتواند از «خود» بگذرد، نه به «انصاف» راه می‌برد و نه به جذبه‌های ربوبی متّصل می‌شود و نه عبادتی همانند عبادت دوستان کامل خدا می‌یابد. «اصحاب یَمین» در هر صورت به دنبال سعادت «خود» هستند و این «منیّت پنهان»، بزرگترین مانع، پیش روی «انصاف و عدالت اخلاقی» است.

این قسمت را با سخنی لطیف از میبدی در تفسیر کشف الاسرار پایان می‌بخشیم. این مفسّر شیرین سخن فارسی گو» در تفسیر «حورٌ عین» می‌نویسد: «[خدا] حوران بهشتی را به مروارید مانند کرد، آن مروارید خوشاب که در صدف پوشیده باشد، نه آفتاب بدو رسیده نه مهتاب.

همچنین کنیزکان بهشتی در میوه بهشت تعبیه‌اند؛ تا چشم رضوان و ولدان و غلمان بر ایشان نیفتد، تا آنکه بنده مؤمن به بهشت رسد، میوه باز کند از میان میوه بیرون آید، نقاب بر بسته. از چشم اغیار پوشیده نگه داشته و زمین بهشت از نور روی او روشن گشته .»[۸]

و سپس مقام مقرّبین را چنین تشریح می‌کند: «اما خدای را دوستانی‌اند که ایشان سر به بهشت رضوان فرو نیارند و حور و قصور و انهار و اشجار، ایشان را صید نکنند. غلامانِ سرایِ سلطانِ توحیداند و ساکنانِ عالَمِ عشق و سلاطینِ جهانِ معرفت و مشتاقِ شربتِ نیستی.

بهشت خلد، زینت و جمال خود بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان یقین و معرفت خود برو جلوه می‌کنند.

بهشت، جوی می و شیر و عسل بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان، چشمه‌های توحید و دریاهای تفرید [و دانایی] برو جلوه می‌کنند.

بهشت، درختان میوه‌دار با ازهار [شکوفه‌ها] و انوار بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان، نهال‌های دُرد و حیرت برو جلوه می‌کنند.

بهشت [حُورالعینِ] آراسته و پیراسته بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان، مخدّراتِ [زنان پرده نشین] معرفت و مخبآتِ [پنهان شده‌های] مشاهدت برو جلوه می‌کنند. تا آخر، بهشت از ایشان خجل بازگردد و ایشان درگذرند و تا به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» دیدۀ همت به کس باز نکنند .»[۹]

[۱]. ص. ۶.

[۲]. ن ک: تفسیر کبیر فخررازی، ج ۲۹، ص ۳۸۷.

[۳]. همان.

[۴]. التفسیر الکبیر، فخررازی، ج ۲۹، ص ۳۸۸.

[۵]. همان.

[۶]. روض الجنان، ج ۱۸، ص ۳۳۳.

[۷]. تفسیر مراغی، ج ۲۷، ص ۱۳۴.

[۸]. ج ۹، ص ۴۵۶.

[۹]. همان.

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / تصفیه عمل از ترس دست نیافتن به لذّات معنوی

حضرت امام بعد از اینکه مرتبه پنجم از مراتب عبادت را «تصفیه عمل از رسیدن به سعادت عقلیه و لذّات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه و منسلک شدن در سلک کروبییّن و منخرط [و ملحق شدن] در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقربین» برشمردند -چنانکه در بخش‌های قبلی آن را مفصّلا توضیح دادیم، ششمین مرتبه از مراتب عبادت را «تصفیه عبادت از خوف [و ترس] عدم وصول [و نرسیدن] به این لذات و حرمان [و محروم شدن] از این سعادات» می‌خوانند و می‌نویسند: «و این نیز گرچه مرتبه عالیه‌ای است و از حدّ اشتهای نویسنده خارج است، ولی در نظر اهل اللّه این [عبادت] نیز عبادت عبید [و بندگان] است و عبادت معلّل است. »[۱]

در توضیح فراز آخر عبارت حضرت امام می‌توان گفت که مراد ایشان از «عبادت معلّل» آن عبادتی است که آدمی به علتی آن را انجام می‌دهد و به دنبال یافتن آن علت است، چه آن علّت، دفع ضرر باشد و چه علّت، جلب منفعت باشد. البته ممکن است واژه «عبادت معلّل» را به معنای عبادت بیمار و غیرسالم هم بتوان معنی کرد.

لازم است توجه کنیم که همه اعمال ما در صورتی که اختیاری و با قصد و اراده انجام شوند، حتماً دارای غایتی هستند و برای هدفی انجام می‌شوند. اصطلاحاً به این هدف، «علت غایی» گفته می‌شود، علت غایی، هدفی است که باعث می‌شود تا آدمی از سکون خارج شود و «فاعلیت» بیابد و به همین جهت می‌گویند که «علّت غایی علّت فاعلیت فاعل است». پس انسان برای نیل به یک هدف، «عمل» می‌کند و اگر به آن رسید، «نتیجه حاصل شده» با «هدف از پیش تعیین شده» هم سان است و می‌توان گفت که انسان در کار خود موفق بوده است. ولی اگر به آن هدف نرسید و نتیجه دیگری به دست آمده آن عمل کاملاً موفق نبوده است. و همین نکته منشاء یک تفاوت مهم در اعمال الهی و اعمال مادی است؛ بنا به فرموده پیامبر (ص): «مردم مطابق نیت‌هایشان محشور می‌شوند .»[۲]و این یعنی در حوزه عبادات و آنچه با خدا ارتباط دارد، نتیجه افعال ما همواره با هدفی که از آنها داریم منطبق است و لذا در هیچ کاری که برای خدا باشد شکست راه ندارد، و این در حالی است که در اعمال و کارهایی که مربوط به این دنیا می‌باشد، چه بسا که ما تلاش خود را داشته باشیم، ولی به سبب عواملی که خارج از قدرت ماست، آن هدفی که داریم، محقق نشود و به همین بیان، روشن است که چرا (ص) پیامبر در مورد آنچه در آخرت نصیب انسان می‌شود می‌فرمایند: «ای مردمان، فقط و فقط ارزش اعمال به نیّت ها می‌باشد و در حقیقت برای هر کس، آن چیزی هست که نیت کرده است.» [۳]

و جالب است اشاره کنیم که مطابق نقل مرحوم شیخ طوسی، این فرموده پیامبر (ص) بعد از آن گفته شده است که یکی از مسلمانان به برادر خود می‌گوید: «باما به جنگ بیا، شاید غلامی یا چهار پایی نصیبت شود.» [۴]

پس با توجه به آن نوشتیم، می‌توانیم بگوییم، توفیق (یعنی موفقیت در کارهای اخروی)، فقط و فقط به خود آدمی وابسته است و بس و اگر کسی همت کند و نیّت خویش را پاک گرداند، مطابق با آنچه نیت کرده است به هدف نائل می‌شود. امیرالمومنین (ع) در همین باره می‌فرمایند «هرکس نیت خود را خوب کند، توفیق یار او می‌شود» [۵] و «لطف و عطای خدا به هر کس به اندازه نیت اوست» [۶] چنان که حافظ نیز سروده است «قدر هرکس به قدر همت اوست»

نکته دیگری که در این جا می‌توان به آن اشاره کرد و از بحث‌های گفته شده استفاده نمود، درک فلسفه این فرموده اولیا خداست که نیّت مومن را از کار او بهتر می‌دانند.

این مطلب که به صورت‌های مختلف از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است. [۷] گاه مورد توجه ائمه (ع) بوده و ایشان در تفسیر آن سخن گفته اند، چنان که از پیامبر در ادامه این حدیث نقل شده است که: «و عمل منافق از نیت او بهتر است» [۸]

با توجه به آنچه درباره «تطابق نتیجه و هدف در اعمال عبادی» گفتیم، به خوبی می‌توان تفسیری از این گفته پیامبر (ص) به دست آورد، چرا که نیت مومن برای خداست و حتماً به هدف می‌رسد در حالی که عمل او ممکن است به طور کامل مقرون به نتیجه دلخواه نگردد، ولی درباره منافق ممکن است، کار او اثرات خوبی داشته باشد، اما چون نیت ناپاک دارد، نتیجه اخروی بر آن بار نمی‌شود و دقیقاً به همین جهت است که انسان باید تلاش کند تا می‌تواند در کارهای عادی خود هم «قصد تقرب به خدا» داشته باشد؛ پیش از این گفتیم که برخی از اعمال که آنها را «عبادت به معنی الاخص» می‌خوانیم همانند نماز و روزه و حج تنها با قصد قربت است که صحیح واقع می‌شوند. ولی در غیر این موارد هم انسان می‌تواند کارهای دیگر خود را با قصد قربت تبدیل به عبادت کند؛ به این امور «عبادت به معنی الاعم» می‌گویند.

پدرم نقل می‌کردند که حضرت امام همواره تلاش داشتند که کوچک‌ترین کارهای روزانه خود را نیز به قصد قربت قرین کنند.

و جالب است که بدانیم از بزرگان دین هم چنین سفارشی رسیده است چنانکه امام صادق (ع) می‌فرمایند: «بنده خدا باید در تمام حرکت‌ها و سکون‌های خود، نیت خالص داشته باشد چراکه اگر در این کار نباشد از زمره غافلان است» [۹]

این بحث را با کلام نورانی مولی الموحدین به پایان می‌بریم که در نامه خود به مالک اشتر می‌نویسند، «کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقت هر روز و بیشترین بخش آن را به رابطه میان خود و خدای خود اختصاص بده، هر چند اگر نیت پاک داشته باشی همه اوقات تو از آن خداست» [۱۰]

[۱]. آداب الصلوه، ص ۲۰۴.

[۲]. کنزالعمال، ۷۲۴۵

[۳]. کنزالعمال، ۷۲۷۲

[۴]. امالی طوسی، ص ۶۱۸

[۵]. غرر الحکم، ص ۹۱۸۶

[۶]. همان، ص ۶۱۹۳

[۷]. کافی، ج ۲، ص ۸۴/ کنزالعمال، ۷۲۳۶/ امالی طوسی، ص ۴۵۴

[۸]. کنزالعمال، ۷۲۳۷

[۹]. بحار، ج ۷۰، ص ۱۰.

[۱۰]. نهج البلاغه نامه ۵۳

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / سعادت و شقاوت

در بخش قبل به مناسبت، بحث را به نیّت مومن کشاندیم و اندکی درباره آن سخن گفتیم. امروز نیز این بحث را از زاویه دیگر پی می‌گیریم: خدای سبحان در آیه شریفه ۸۴ سوره اسرا می‌فرمایند: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» (بگو هر کس بر حسب ساختار [روانی و بدنی] خود عمل می‌کند)

مطابق ظاهر آیه عمل انسان تابعی از شاکله او، به معنای خوی و خصلت و طینت اوست. و در حقیقت این خصلت‌های ما هستند که ما را شکل می‌دهند و این شاکله ماست که ما را به سوی انجام عمل می‌راند. به عبارت دیگر رفتار ما تابع شخصیت ماست، باتوجه به این نکته می‌توان گفت که اگر آدمی می‌خواهد رفتار خوب داشته باشد باید سعی کند شخصیت خویش را بسازد چراکه رفتار خوب جز از طینت پاک سر نمی‌زند. پس اگر در شخصیت کسی، «صفات پایدار اخلاقی» که آنها را «ملکه» می‌گویند، پدید آمد، رفتارش هم خوب و پسندیده می‌شود و اگر خدای ناکرده، «شاکله انسان» منزلگاه «ملکه های ضد اخلاقی» شد، عملکردش هم سراسر فساد خواهد بود.

حضرت امام در چهل حدیث به همین نکته اشاره می‌کند و می‌فرمایند: «شاکله اولیه نفس، ملکات اخلاقی است و نیّت های ما شاکله ثانوی نفس است و اعمال تابع آنها می باشد» و اضافه می‌کنند: «و از اینجا ظاهر شود که طریق تخلیص اعمال [و خلاص شدنِ] از جمیع مراتب شرک و ریا و غیر آن، منحصر به اصلاح نفس و ملکات آن است، که آن سرچشمه تمام اصلاحات و منشأ جمیع مدارج و کمالات است. چنانچه اگر انسان حبّ دنیا را به ریاضات علمی و عملی از قلب خارج کند، غایت مقصد او دنیا نخواهد بود، و اعمال او از شرک اعظم، که جلب انظار [و توجهات] اهل دنیا و حصول موقعیت در نظر آنهاست، خالص شود و جلوت و خلوت و سرّ و علن او مساوی شود. و اگر با ریاضات نفسانیه بتواند حبّ نفس را از دل بیرون کند، به هر مقداری که دل از خودخواهی خالی شد، «خدا خواه» شود و اعمال او از شرک خفی نیز خالص شود. و مادامی که حب نفس در دل است و انسان در بیت مظلم [و تاریک] نفس است، مسافر إلی الله نیست، بلکه از مخلّدین إلی الارض است. و اوّل قدم سفر إلی الله ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است. و میزان در سفر همین است.» [۱]

با توجه به آنچه گفتیم، معلوم می‌شود که آیه شریفه، «وابسته بودن عمل به شخصیت اخلاقی» را مورد اشاره قرار داده است و این هیچ ارتباطی با بحث جبر ندارد چراکه انسان توانایی بر تغییر اخلاقیات خویش دارد به همین جهت نسبت به افعال خویش «مختار» است.

امّا مرحوم طباطبایی در تفسیر این آیه ظاهراً به مشکله «جبر» توجه داشته اند و چنین پنداشته اند که «وابسته بودن عمل به شاکله شخصیتی» ممکن است به جبر منتهی شود و لذا ضمن اینکه به آیه شریفه دیگری توجه می‌دهد که می‌فرماید:

«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا.» [۲] (زمین پاک [و آماده] گیاهش به اذن پروردگارش برمی آید و آن [زمینی] که ناپاک [و نامناسب] است [گیاهش] جز اندک و بی‌فایده برنمی آید.)

می‌نویسد: «البته تاثیر ساختار وجودی انسان در اعمال به نحو اقتضا می‌باشد و نه به نحو علّیت تامّه» [۳]

در توضیح فرمایش ایشان باید اشاره کنیم که در اصطلاح فلاسفه اگر یک شی را علّت تامّه برای چیز دیگری بنامند، به آن معنا است که با وجود آن علّت، حتماً معلول محقق می‌شود؛ فقها به این نوع از علّت، «سبب» می‌گویند

و اگر چیزی را «مقتضی» بگویند، مرادشان آن است که به طور طبیعی با آمدن آن شی، معلول محقق می‌شود ولی ممکن است مانعی بتواند از تأثیر آن مقتضی جلوگیری کند.

با این توضیح روشن است که مراد مرحوم طباطبایی آن است که «شاکله شخصیت» علّت تامه رفتار نیست و لذا انسان به اختیار خویش می‌تواند مانع بروز زشتی‌های شخصیتی خود شود.

در اینجا سوالی مطرح است که باید با دقت با آن توجه کنیم و آن رابطه سعادت و شقاوت با جوهره انسان است، حضرت امام در کتاب طلب و اراده به تبیین این مطلب پرداخته اند و نگارنده این سطور به تفصیل به شرح فرمایش ایشان اقدام کرده است [۴]

اولین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت آن است که سعادت امری وجودی است و لذا محتاج علّت است و این علّت نمی‌تواند، ذات و ماهیت انسان باشد. البته برخی از ذوات در پذیرش سعادت آمادگی بیشتری دارند و برخی به علل مختلفی که در جای خود مورد اشاره است، از آمادگی کمتری برخورداند. ولی این آمادگی، هرگز به سرحدّ اجبار نمی‌رسد. توجه کنیم که صفات انسان به دو دسته صفات فردی (که قابل تغییر نیستند) و صفات غیر فردی (که قابل تغییر هستند) تقسیم می‌شود و آنچه باعث عقاب و ثواب است، صفات غیر فردی است که در اثر خودسازی و یا بی توجهی به آن پدید می‌آید. پس نه «سرشت اعلی» سبب سلب اختیار است و نه «طینت ادنی»، اراده را از انسان نفی می‌کند.

امّا نکته مهم آن است که بدانیم این مطلب با ظاهر آیه شریفه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» قابل جمع است و لازم نیست همانند مرحوم طباطبایی قائل شویم که نقش «شاکله انسان» نقشی اقتضایی است. به بیان دیگر می‌توانیم همانند آنچه از امام در صدر بحث خواندیم، بگوئیم که انسان با همت خود ملکه‌های اخلاقی را برای خود می‌سازد و همین شاکله وجودی او می‌شود و مطابق همان ملکات اخلاقی است که عمل می‌کند و دقیقاً به همین جهت است که تا وقتی در درون خویش «اخلاق» را استوار نساخته باشد، رفتارش ناکارآمد و زشت و باطل است. ملکات باعث پیدایش نیّت می‌شوند و نیّت ها هستند که به عمل رنگ و بوی متناسب می‌بخشند. پس عمل ما معلول شاکله ماست ولی این شاکله قابل تغییر و مدیریت است.

پس اگرچه روایات بسیاری است که مردمان را همانند معادن طلا و نقره می‌داند [۵] ولی این بدان معنا نیست که آدمی نمی‌تواند، خویشتن را بسازد و شاکله خود را از زشتی به سوی زیبایی بگرداند. البته این «سیر در مسیر خوب‌تر شدن» برای برخی به «جهات پیشینی» راحت تر است و برای برخی دشوارتر. همه سنگ‌های معدنی، باید به کوره آزمایش روند تا خالص شوند و شاید فلسفه همه امتحانات الهی نیز همین است.

[۱]. شرح چهل حدیث امام خمینی، ص ۳۷۰

[۲]. اعراف/۵۸

[۳]. المیزان ج ۱۳، س ۱۹۰.

[۴]. ن ک: تحریر اختیار، ج ۳، ص ۹۴۱.

[۵]. کافی، ج ۸، ص ۱۷۷.

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / فطرت

در شماره قبل، به مناسبت بررسی مرتبه ششم از مراتب عبادت، به بحث سعادت و شقاوت اشاره کردیم و گفتیم شاکله شخصیت انسان‌ها است که باعث عمل آنها می‌شود و این «شاکله» اگرچه از ظرفیت‌های ابتدایی برخوردار است و ارحام طاهره و اصلاب مطهره می‌توانند در پیدایش این ظرفیت سعادت، تاثیر داشته باشند، ولی همه مردمان می‌توانند و باید به پاک کردن و تعالی این «شاکله وجودی» اقدام کنند. همین شاکله شخصیتی و طینت وجودی است که وقتی آن را به نور ایمان و اخلاق پسندیده آراستیم و آن را تبدیل به چشمه پاکیزگی کردیم، منشاء نیّت پاک می‌شود و جوشش عمل صالح را باعث می‌گردد.

امروز به همین مناسبت، لازم است اندکی نیز درباره فطرت سخن بگوییم چرا که رابطه‌ای تنگاتنگ بین طینت و شاکله انسان با فطرت او وجود دارد.

در میان روایات برخی از اختلاف طینت و شاکله انسان‌ها سخن به میان آورده اند، چنان که مثلاً از رسول الله روایت است که:

«هرکس برای آنچه خلق شده است، آسان و ممکن شده است» [۱]

مرحوم میرداماد در شرح این حدیث می‌نویسند: «مراد پیامبر آن است که سعادت برای اهل سعادت و شقاوت برای اهل شقاوت آسان شده است» [۲]

با این حال نباید تصور کرد که این «شاکله وجودی» باعث می‌شود که اختیار خوب شدن از انسان سلب شود، چراکه هدف از خلقت همه مردم، با همه اختلافات آنها، یک چیز است و آن هدایت و سعادت است و روشن است که خدای سبحان، برای چیزی که امکان سعادت ندارد، چنین هدفی را معیّن نکرده است، پس معلوم می‌شود که امکان سعادتمند شدن در همه مردمان موجود است.

در این باره از امام کاظم روایت شده است که ایشان می‌فرمودند: «خدای سبحان مردم را برای عبادت خلق کرده است و همه برای این امر آسان شده اند وای بر هرکسی که گمراهی را بر هدایت ترجیح دهد.» [۳]

حضرت امام در رساله طلب و اراده [۴] با اشاره به فطرت انسان در پاسخ به این سوال که: «اگر شاکله‌ها و طینت ها از ابتدا معلوم است. چگونه باید برای هدایت تلاش کرد؟»

به دو نوع فطرت در وجود انسان‌ها توجه می‌دهند نخست فطرت اصلی که فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است و دیگری فطرت تبعی که فطرت تنفر از نقص است.

و این دو فطرت، خمیرمایه و پایه اصلی همه احکام فطری دیگر است اما باید توجه داشت که فطرت اصلی و تبعی آدمی وقتی هنوز در حجاب نرفته‌اند و عالم ماده سایه خود را بر ایشان نیافکنده است، راهنمای کامل هستند ولی همین فطرت وقتی محجوب به ماده شد و تاریکی‌های عالم روی آن را پوشاند؛ منشأ هر نوع شر و پلیدی می‌شود. به عبارت دیگر، فطرت از اختصاصات انسان است و همه انسان‌ها را در بر دارد و لذا لطف عام خدای تعالی است، چنانچه در قرآن می‌فرماید:

«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» [۵] (با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است) و در ابتدا، این فطرت میل به سوی کمال مطلق دارد ولی به واسطه اینکه در عالم طبیعت قرار گرفت، این حُسن بزرگ به پلیدی تبدیل می‌شود.

امام می‌نویسند شهوت و غضب از عواملی است که پرده بر فطرت پاک می‌اندازند و باعث می‌شوند بزرگترین عامل حرکت انسان به سمت پاکی، آدمی را به سوی ناپاکی بکشاند.

فطرت یک میل است به اینکه شما را به کمال و سعادت رهنمون شود، ولی تن دادن به شهوت و غوطه ور شدن در عالم ماده، همین میل را به عاملی برای حرکت به سوی قهقری تبدیل می‌کند و دقیقاً به همین جهت است که آدمی به وجود پیامبران نیازمند است، ایشان در شرح حدیث جنود و عقل و جهل [۶] می‌نویسند: «و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم اتفاق افتد که کسی به خودی خود بتواند از این حُجُب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق تبارک و تعالی به عنایت ازلی و رحمت واسعه انبیاء عظام- علیهم السلام- را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.» [۷]

این بحث را با این جمع بندی به پایان می‌بریم که: انسان‌ها علیرغم آنکه شاکله‌های مختلف دارند ولی همه ایشان از فطرتی پاک برخوردارند که آنها را به کمال مطلق می‌کشاند. امّا همواره به سبب اینکه انسان در عالم ماده زندگی می‌کند، از جلا و شفافیت این فطرت کاسته می‌شود و بسا آنکه همین «میل به کمال»، در خدمت شیطان قرار می‌گیرد. علّت این امر نیز آن است که نفس انسان گاه در یافتن «کمال» تحت تاثیر شهوت و غضب و اوهام شیطانی اشتباه می‌کند و لذا با همان سرعت که باید به سمت کمال حقیقت برود، به سوی کمال دورغین رهسپار می‌شود به بیان دیگر، «جهان ماده» انسان را درباره اینکه «کمال حقیقی» چیست دچار اشتباه می‌کند و «میل کمال جوی» انسان که باید به سوی «آنچه کمال حقیقی» است، متمایل می‌شد، به سوی بی راهه می‌رود و همان فطرتی که باید ما را به سر منزل مقصود می‌کشاند، ما را به چاه هلاکت می‌رساند. پس باید به دستورات اولیاء دین و مربیان اخلاق تن داد و سعی کرد که «شاکله شخصیت» خویش را به «ملکات پاک اخلاقی» آراسته کرد و اگر چنین شد، عمل صالح را انسان به سبب این «ملکه حمیده» واقع خواهد کرد. و اگر خدای ناخواسته، فطرت محجوبه که در سیطره جهالت است بر انسان چیره شد، شاکله وجودی انسان جایگاه ملکات رذیله می‌شود و همین شاکله منشأ اعمال زشت می‌گردد. چنانکه فرمود: «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» (هر کس بر حسب ساختار [روانی و بدنی] خود عمل می‌کند)

[۱]. التوحید، الصدوق، ص ۳۵۶.

[۲]. القبسات، میرداماد، ص ۱۲۵.

[۳]. التوحید، صدوق، ص ۳۵۶.

[۴]. ن ک: تحریر اختیار، ج ۳، ص ۱۱۷۴.

[۵]. روم / ۳۰

[۶]. ص ۷۸.

[۷]. ص ۷۸

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / تصفیه عبادت از لذّات جنّت لقاء

در بخش‌های قبل به شش مرتبه از مراتب عبادت اشاره کردیم و خواندیم که مرتبه ششم از چنان ارزشی برخوردار است که حتی امام نوشته بودند: «این مرتبه از حدّ اشتهای امثال نویسنده خارج است» [۱] به این معنی که وصول به این مرتبه برای تعداد بسیار معدود و کمی از اولیاء خدا ممکن است. امروز از زبان حضرت امام به مرتبه‌ای بالاتر از آن مرتبه اشاره می‌کنیم که به تعبیر ایشان «اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف، مشرفند».

ایشان در بیان مرتبه هفتم می‌نویسد: «مرتبه هفتم، تصفیه [و پاک کردن] آن [عبادت] است از [اینکه بخواهیم تا] وصول به لذّات جمال الهی [بیابیم و بخواهیم تا] رسیدن به بهجت‌ها [و شادمانی‌های] انوار سبحات غیر متناهی [را به دست آوریم] که [البته وصول به این مقام] عبارت از جنّت لقاء است. و این مرتبه؛ یعنی جنّت لقاء از مهمّات مقاصد [و هدف‌های مهم] اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع [انسان‌ها] از آن کوتاه است، و اوحدی [تعداد محدودی] از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرّفند، و [این گروه]، اهل حبّ و جذبه [اند که عبارتند از] کمّل اهل اللَّه [و انسان‌های کامل که اهل خدا می‌باشند و از زمره] اصفیاء اللَّه [برگزیدگان] هستند.» [۲]

چنانکه از سخن امام روشن است، در این مرتبه، عبادت کننده حتی برای آنکه به «جنّت لقاء» هم وارد شود، عبادت نمی‌کند، بلکه عبادت را به خاطر ذات الهی انجام می‌دهد.

برای توضیح «جنّت لقاء» لازم است اشاره کنیم که در معارف دین، بحثی وجود دارد که با عنوان «لقاء الله» مطرح می‌شود و آن نعمتی است که به اولیاء خاص خدا عطا می‌شود. سابق بر این از حضرت امام خواندیم که ایشان «بهشت دیدار» را مخصوص اهل محبّت خدا می‌دانستند و می‌فرمودند کسانی که از زندگی حیوانی خارج نشده، نمی‌توانند آن را درک کنند و گمان می‌کنند که سعادت اخروی فقط و فقط در بهشت حیوانی است که دارای قصرها و نعمت‌های جسمانی است. [۳]

حضرت امام در شرح حدیث جنود عقل و جهل [۴] جنت لقاء را همان جنّت ذات می‌نامند؛ «جنّت ذات که گاه جنت روح هم نام دارد» [۵] «مشاهده جمال الحدیث» تعریف شده است. [۶]

برای توضیح مختصری برای بیان این اصطلاحات، لازم است اشاره کنیم که از منظر معرفت دینی، عالم ماده، عالم ناسوت نامیده می‌شود. واین همین عالم ماده است که ما در آن زندگی می‌کنیم و دانستیم که دومین مرتبه از مراتب عبادت آن بود که ما از عبادات برای حل مشکلات خویش در عالم ماده پرهیز کنیم.

عالم بالاتر از عالم ماده، را اصطلاحاً عالم ملکوت یا عالم مثال (یا خیال منفصل) می‌نامند که مقام بهشت و دوزخ جسمانی است و چنانکه خواندیم سومین و چهارمین مرتبه عبادت آن بود که انسان سعی کند عبادت خود را به سبب نعمت‌ها و عذاب‌های جسمانی انجام ندهد. عالم بالاتر از ملکوت، عالم جبروت خوانده می‌شود که عالم ملائکه و عقول است که موطن مجردات تامه است. و پنجمین و ششمین مرتبه از مراتب عبادت، آن بود که آدمی برای وصول به این نعمت‌ها و یا به خاطر از دست ندادن آنها، خدا را عبادت نکند.

اما مقام بالاتر از جبروت، را اصطلاحاً مقام واحدیت می‌نامند که مقام اسماء و صفات الهی است و بالاتر از آن مقام احدیت است که مقام ذات است و به آن «عنقاء مُغرب» هم گفته می‌شود. [۷] چنانکه روشن است، مراد حضرت امام، از «جنّت لقاء» در این بحث، همان مقام اسماء و صفات است. چراکه این مقام است که اولیاء خاص خدا به آن طمع ندارند و برای نیل به ذات الهی آن را نیز قصد نمی‌کنند و در آن متوقف نمی‌شوند، به همین جهت باید توجه داشت که «جنّت لقاء» در اصطلاح حضرت امام در بحث مراتب عبادت، با آنچه ایشان در شرح جنود و عقل و جهل مطرح کرده اند و جنّت لقاء را همان جنّت ذات دانسته اند. [۸] متفاوت است. البته ممکن است بگوئیم که مراد از جنّت ذات همان مقام اسماء و صفات است و اساساً مقام ذات تحت عنوان «جنّت» نامیده نمی‌شود، چراکه در آن مقام، هیچ حجابی در میان نیست، چنانکه از ابن عربی در تفسیر آیه شریفه «فادخلی فی جنّتی» نقل شده است، که می‌گوید اضافه جنّت به «ی» نشان می‌دهد که جنّت غیر از ذات است و می‌تواند حجاب باشد. [۹] و لذا تعریفی که برخی از «جنّت ذات» ارائه داده اند و آن را «مشاهده جمال احدیت» دانسته اند کامل نمی‌باشد. (مگر اینکه بگوئیم از منظر ایشان، جنّت لقاء، استغراق در مقام واحدیت است و لازمه آن، مشاهده جمال احدیت می‌شود)

امّا نکته مهم‌تر آن است که بدانیم «بهشت لقاء» که همان وصول به مقام اسماء و صفات است تنها با عمل صالح پدید نمی‌آید و محتاج آن است که آدمی بتواند روح و ضمیر خود را خوب و عزم و اراده قوی پیدا کند، البته وصول به این «ضمیر پاک» از راه اطاعت دستورات دینی است ولی برای وصول به آن باید علاوه بر عمل به ظاهر احکام، باطن و قلب خویش را هم از همه رذایل بزدائیم. [۱۰] و در این صورت است که به قول غزالی نظر به وجه الله حاصل می‌شود که بزرگترین لذت را در بر دارد به گونه‌ای که همه نعمت‌های بهشتی به فراموشی سپرده می‌شوند. [۱۱]

بحث امروز را با روایتی از رسول الله (ص) به پایان می بریم تا سخن خویش را به نور حضرتش آراسته باشیم: از پیامبر روایت است که: «آنگاه که اهل بهشت داخل در بهشت می‌شوند، ندا کننده‌ای، ندا سر می‌دهد که ای اهل بهشت خدا به شما وعده‌ای داده بود که اینکه می‌خواهد آن را وفا کند، اهل بهشت از خدا می‌پرسند که آن وعده چه بوده، در حالیکه اکنون صورت‌های ما روشن است و در بهشت هستیم و از آتش جهنم بر کنار افتاده ایم؟ پیامبر فرمودند که در این هنگام حجاب‌ها برداشته می‌شود و آنها «وجه خدا» را می‌نگرند در حالیکه آن «نگاه» از هر نعمتی که قبل از آن به آنها داده شده بود، بر ایشان محبوب تر است» [۱۲]

در بخش بعد درباره اقسام بهشت بیشتر سخن می‌گوئیم.

[۱]. آداب الصلوه، ص ۲۰۴

[۲]. همان.

[۳]. ن ک: آداب الصلوه، ص ۱۵۵.

[۴]. ص ۴۱۱.

[۵]. کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۵۹۴.

[۶]. همان.

[۷]. ن ک: تحریر توحید ج ۱، ص ۳۴۱.

[۸]. ص ۴۱۱.

[۹]. شرح فصوص الحکم، ص ۷۴۸.

[۱۰]. ن ک: چهل حدیث، ص ۴۱۳.

[۱۱]. احیاء علوم الدین، ج ۵، ص ۳۹۵.

[۱۲]. احیاء علوم الدین، ج ۵، ص ۳۹۵. به نقل از صحیح مسلم.

رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت / اقسام بهشت و جهنّم

روز گذشته در تبیین رتبه هفتم عبادت، به «بهشت ذات» اشاره کردیم، مناسب است تا اندکی پیرامون آن، به قدر بضاعت خویش و حوصله این مقال سخن بگوئیم.

حضرت امام مطابق آنچه عارفان پیش از ایشان مطرح کرده اند، بهشت را به ۳ قسمت: بهشت اعمال، بهشت صفات و بهشت ذات تقسیم می‌کنند و در ازای آن جهنّم را نیز به جهنّم اعمال، جهنم صفات و جهنّم فراق منقسم می‌سازند. [۱]

محقق قیصری در شرح فصوص الحکم در تبیین این اصطلاح می‌نویسد: «بدان که معنای لغوی بهشت، زمینی است که دارای درختان بسیار است به گونه‌ای که آن درختان، زمین را پوشانده باشند و در اصطلاح علمای ظاهر، عبارت است از مکان‌ها و جایگاه‌های پسندیده و سرسبز در دنیای دیگر، و این همان بهشت اعمال و افعال است. امّا برای عارفان غیر از بهشت اعمال، بهشت‌های دیگری است. یکی از آنها بهشت صفات است به این معنی که آدمی متّصف شود به صفت‌های کمال و متخلّق شود به اخلاق حضرت ذی الجلال و این بهشت خود دارای مراتب بسیار است. و بهشت دیگر، بهشت ذات است» [۲]

در توضیح این فراز لازم است اضافه کنیم که: بهشت و جهنم اعمال، همان صورت اعمال خوب و بد انسان است، در تبیین این بهشت و دوزخ به آیات فراوانی استناد شده است: «یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ .»[۳] (روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده حاضر شده می‌یابد و آرزو می‌کند کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصله‌ای دور بود و خداوند شما را از [کیفر] خود می‌ترساند و [در عین حال] خدا به بندگان [خود] مهربان است)

«وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا .»[۴] (جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند)

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ. وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» [۵](پ س هر که هموزن ذره‌ای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هر که هموزن ذره‌ای بدی کند [نتیجه] آن را خواهد دید)

و بهشت صفات که گاه با بهشت متوسطان نیز از آن تعبیر می‌شود، حاصل تهذیب نفس و ریاضت است که باعث قوی شدن اراده در انسان می‌شود، صاحبان بهشت صفات، اگرچه خود را مطابق با احکام شرعی تقویت کرده اند امّا از حیث علم و دانش به مرتبه عالی نرسیده اند. حضرت امام، وصول این بهشت را بیش از هر چیز وابسته به ملکات اخلاقی می‌دانند. [۶] و می‌نویسند: «اگر انسان تخیّلات صحیحه ای داشته باشد و برخی از مراتب مثلاً مرتبه برزخ را درک کرده باشد و عملش هم صالح باشد، این چنین متوسّطین را جنتی متوسّط است که به وسیله انشای نفس، طبق ملکاتش انشاء خواهد شد و چنین کسی با ملائکه ای که متخیّلش شده است محشور می‌شود .»[۷]

در مقابل این بهشت، جهنم صفات قرار دارد که ناشی از آن است که «اخلاق بد» در ضمیر کسی به صورت ملکه در آمده باشد. حضرت امام در شرح چهل حدیث در تشریح جهنم اعمال و جهنم صفات می‌نویسند: «تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آنها را که شنیدی [قیاس با آتش این عالم نکن چراکه] آتش این عالم [در مقایسه با آنها] یک امر عرضی سردی است. عذاب این عالم خیلی سهل و آسان است، إدراک تو در این عالم ناقص و کوتاه است. همه آتش‌های این عالم را [اگر] جمع کنند روح انسان را نمی‌تواند بسوزاند، آنجا آتشش علاوه بر اینکه جسم را می‌سوزاند روح رامی‌سوزاند، قلب را ذوب می‌کند، فؤاد را محترق می‌نماید. تمام این‌ها را که شنیدی و آنچه تا کنون از هر که شنیدی جهنم اعمال تو است که در آنجا حاضر می‌بینی که خدای تعالی می‌فرماید: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً. یعنی «یافتند آنچه کرده بودند حاضر.» [اگر] اینجا مال یتیم خوردی [و] لذت بردی، خدا می‌داند آن صورتی که در آن عالم از آن در جهنم می‌بینی و آن ذلتی که در آنجا نصیب تو است چیست؟ اینجا بد گفتی به مردم، قلب مردم را سوزانیدی، [اگر] خدا می‌داند چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی می‌فهمی چه عذابی خودت برای خودت تهیه کردی. وقتی غیبت کردی، صورت ملکوتی او برای تو تهیه شد، به تو ردّ می‌شود، با او محشوری و خواهی عذاب آن را چشید. [و البته] این‌ها جهنم اعمال [است] که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانی است که اهل معصیت هستند، ولی برای اشخاصی که ملکه فاسده و رذیله باطله پیدا کردند. از قبیل ملکه طمع، حرص، جحود، جدال، شره [شهوت]، حب مال و جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمی است که نمی‌شود تصور کرد، صورتهایی است که در قلب من و تو خطور نمی‌کند [بلکه جنان است] که از باطن خود نفس ظهور می‌کند [به گونه‌ای] که اهل آن جهنم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند. در بعضی از روایات موثقه است که در جهنم یک وادی است از برای متکبرها که او را «سقر» می‌گویند، [آن وادی] شکایت کرد به خدای تعالی از شدت گرمی و حرارت و خواست از خدای تعالی که اذن دهد او را نفس بکشد، پس از اذن نفسی کشید که جهنم محترق گردید [و آتش گرفت].

گاهی این ملکات اسباب می‌شود که انسان را مخلد در جهنم می‌کند [به این معنی که تا ابد در آن بماند]، زیرا که ایمان را از انسان می‌گیرند، مثل حسد که در روایات صحیحه ماست که ایمان را حسد می‌خورد، همان طور که آتش هیزم را می‌خورد. و مثل حبّ دنیا و شرف و مال [چنانکه] در روایات صحیحه است که دو گرگ اگر در گله بی‌شبان رها شود، (یکی از آنها در اوّل گله و یکی در آخرش)، زودتر آنها را هلاک نمی‌کنند از حُبّ شرف و حُبّ دنیا که دین مؤمن را از او می‌گیرد. خدا نکند عاقبت معاصی منتهی بشود به ملکات و اخلاق ظلمانی زشت، و آنها منتهی شود به رفتن ایمان و مردن انسان با حال کفر .»[۸]

درباره بهشت ذات هم روز گذشته اندکی نوشتیم که خلاصه آن، وصول به مقام قرب الهی و وصول به لذت رویت جمال الهی است و در مقابل آن جهنم فراق از حضرت حق است.

حضرت امام در ضمن مباحث علم اصول [۹] بهشت و جهنم ذات را بهشت و جهنم اعتقاد هم می‌نامند. به این معنا که اگر آدمی دارای عقاید صحیح باشد و در افق ذهن خویش به اندیشه سالم راه یافته باشد، می‌تواند به این بهشت نائل شود.

با این تقسیم بندی می‌توان به سوالی پاسخ گفت که امروز بسیار مطرح می‌شود و آن اینکه اگر غیر مؤمنین، کار خوبی کنند آیا جزای آن را در قیامت نمی‌بینند؟

در پاسخ می‌توان گفت که ایشان با اعمال خوب، بهشت اعمال را برای خود فراهم می‌کنند و اگر بتوانند خوب بودن را به ملکه خویش تبدیل کنند و صفات پسندیده را در نفس خویش تثبیت نمایند، به بهشت صفات وارد می‌شوند. ولی به سبب اعتقاد باطل، در جهنم اعتقاد به سر خواهند برد و حظّی از بهشت اعتقاد ندارند.

ضمن اینکه این تقسیم راه گشای بحث‌های دیگری از جمله «انقیاد و تجری» است بحث‌هایی که با این سوالات همراه است که «اگر کسی قصد دارد تا معصیت خدا کند و لذا اقدام به عمل زشت می‌کند ولی اتفاقاً، آن کار بد واقع نمی‌شود و یا اگر کسی عزم کار خوب دارد ولی به هدف نمی‌رسد آیا ثواب و عقاب به این افراد داده می‌شود؟»

پاسخ به این سوالات آن است که برای چنین کارهایی بهشت و دوزخ اعمال نیست ولی اگر این کارها از روی طینت پاک یا ضمیر ناپاک سرزده باشد، بهشت و دوزخ صفات در انتظار ایشان است. و چنین است که معنای روایتی که در ابتدای ماه، از حضرت ثامن الحجج (ع) خواندیم، بهتر معلوم می‌شود که «لَیْسَ الْعِبَادَهُ کَثْرَهَ الصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَهُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .»[۱۰] چراکه آنچه بهشت بالاتر را فراهم می‌آورد تفکری است که «صفت خوب» را شاکله شخصیت ما کرده باشد و یا اعتقاد صحیح را در ضمیر ما جای داده باشد.

بحث را با روایتی از امیر المومنین (ع) به پایان می بریم که فرمود: «بالاترین و لذت بخش ترین نعمت بهشت، دوست داشتن خداست و دوست داشتن به خاطر خداست و حمد و ستایش خداست.» [۱۱]

[۱]. شرح چهل حدیث، ص ۴۵۴

[۲]. شرح فصوص الحکم، ص ۷۴۸.

[۳]. آل عمران/۳۰

[۴]. کهف/۴۹.

[۵]. زلزله/۷-۸.

[۶]. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج ۳، ص ۴۷۰.

[۷]. همان.

[۸]. چهل حدیث، ص ۲۰.

[۹]. انوار الهدایه، ج ۱، ص ۵۶.

[۱۰]. کلینی، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۵.

[۱۱]. بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۲۵۱.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=75497

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰