جمهوریت-رمان «گلدان های خالی» برای آن دسته از خوانندگانی که در سازمان های کوچک و بزرگ رسمی جامعه امروزی ایران، طعم گس طرح تحول را مزمزه کرده اند، می تواند به فصل هایی از دفترخاطرات شان بماند. مژگان شخصیت اصلی رمان در یک اداره دولتی با تعداد محدودی کارمند کار میکند که به تازگی دچار عزل و انتصاب مدیریتی شده است. مدیرِ جوانِ تازه نفس برای جبران سال ها عقب ماندگی در سیستم اداری به دگردیسی در ساختار سازمان تحت مدیریتش اقدام می کند و مژگان در چرخه این تحول سازمانی که با آزمون و خطا همراه است، گیر می افتد.
عاطفه تلقانی کارشناس ارشد روانشناسی صنعتی سازمانی و ارزیاب پخش مرکز پخش اخبار صدا و سیما به نقد این رمان ۸۲ صفحه ای پرداخته است.
رمان گلدان های خالی حکایتی از تحول در نظام ادارت دولتی
«گلدانهای خالی» حکایت آدم هایی است که در دوران پر از ابهام و رازآلود گذار، در حد فاصل حرکت از یک ثبات اولیه به یک ثبات ثانویه سرگردان می شوند.
عاطفه تلقانی- رمان «گلدانهای خالی» استعاره ایست از گمگشتگی آدم ها، آدم هایی که در دنیای مدرن، در جستجوی گذشته اند. گذشته ای که حتی حذف ماشین و تکنولوژی هم قادر به احیای آن نیست.
سپیده جمشیدی نویسنده رمان «گلدان های خالی» در هشتاد و دو صفحه، به پیامد اقدامات تحولی ادارات دولتی بر زندگی فردی یکی از کارکنان پرداخته است. شخصیت اصلی داستان «گلدان های خالی» با مسیرگذار و مراحل آن آشنا نیست، بنابراین برای رویارویی با جهان نوینی که عاری از شفقت است، آمادگی لازم را ندارد. در گذشته گیر افتاده است و نمی تواند خود را با پیوندهای جدید و شرایط و تفکرات جدید طرح تحول هماهنگ کند و حتی نمی تواند باور کند که روابط میان فردی کارکنانی که در کنار هم از جوانی به میانسالی رسیده اند و کمابیش قابل پیش بینی است هم تحت تاثیر این دوران از بی ثباتی قرار می گیرد و شاید از همین روست که تغییرات تحولی به بحران می کشاندش.
این رمان، زندگی زن کارمند مجردی را روایت می کند که اگر جنگ بر کشور تحمیل نمی شد، می توانست با نامزدش که دانشجوی علوم سیاسی بود، ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد اما دست تقدیر بود یا سرنوشتی خودخواسته، جوانیش را به طبقه بندی، کنترل و بایگانی اسناد محرمانه و غیرمحرمانه در یک اداره دولتی گذراند تا این که مدیری سکانداری آن اداره کوچک را عهده دار می شود که جوهر حکم انتصابش خشک نشده، به دگردیسی در ساختار مجموعه تحت مدیریتش اقدام می کند بلکه جبرانی باشد برای سال ها عقب ماندگی در سیستم اداری اما این فقط یک روی سکه است.
رمان «گلدان های خالی» برای آن دسته از خوانندگانی که در سازمان های کوچک و بزرگ رسمی جامعه امروزی، طعم گس طرح تحول را مزمزه کرده اند به مروری بر دفترخاطرات شان می ماند.
انگیزه تغییر و تحول، سخت کوشی، فعالیت مضاعف، بهروز بودن و حرفهای بودن در تخصص، عواملی است که امتیازات ویژهای به مدیران جوان اعطا میکند اما هماهنگی با شرایط جدید برای مژگان که سی سال است درگیر عشقی ملهم از دم مسیحایی و شور افلاطونی است و نمی داند در دوران گذار پیوندها و شرایط قبلی سست و شکننده میشود، ناممکن است زیرا او فاقد قدرت انطباق با شرایط جدید یا تجربه زیسته اجتماعی برای چگونگی مواجهه با پروسه مدام در حال تغییر و دگرگونی گذار در یک سیستم اداری است و نمی داند که تحول و ادامه حیات اداری در ساختار جدید متفاوت است با آن انتصاب های سنتی که یکی می رفت و یکی می آمد و «در» هم همیشه روی یک پاشنه می چرخید.
اگرچه مژگان قبل از آخرین حضورش در آسایشگاه جانبازان با اعلامیه مراسم ترحیم نامزدش مواجه شده بود اما آن عشق تا قبل از ورود مدیر جدید، مانند گلدان های کنار پنجره اتاق بایگانی طراوت نخستین روزها را داشت.
فراز و فرودهای پیاپی و گرهافکنیهای متعدد داستانی در رمان «گلدان های خالی» کمتر به چشم می خورد و آنچه که خواننده را با خود همراه می کند، توجه دادن نویسنده به این نکته است که اگر عقلانیت رسمی، بدون ملاحظه عقلانیت جوهری به کار گرفته شود به قفسی آهنین تبدیل خواهد شد که میتواند انسانیت را به بند کشیده و انسان را به جوهرهای در یک ماشین تبدیل کند. نویسنده در این رمان، بدون پیچشهای داستانی جانبدارانه، هم سرنوشتی گریزناپذیر سازمانی را به «آرمانشهر تکنولوژیک» پیوند می زند و به این اشاره دارد که اگر در دوران گذار عبوری صحیح اتفاق نیفتد می تواند به هرجومرج، آشفتگی درونی و بیرونی در فرد یا اجتماع منجر شود. به طوری که مژگان متاثر از تغییرات اجباری در محل کارش، دچار بحران هویت می شود و در آخر هم می گوید «همهی زور دست زمان نیست باید یک چیز دیگری باشد یا شاید چیزهای دیگر.»
رمان کوتاه «گلدان های خالی» با رویکردی واقعگرایانه تألیف شده است و نویسنده سپیده جمشیدی، با تمرکز بر زندگی یک کارمند بایگانی در آستانه بازنشستگی نشان داده است، ایجاد و فراهم ساختن بستری برای کارکنان جهت فراگیری مهارت های جدید و شناخت و اصلاح انگاره های حاکم بر سازمان ها لازمه تحول بنیادین در دیوان سالاری است.