تاریخ : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024
13

ماجراى خواستگارى هاشمى رفسنجانى براى ماندلا

  • کد خبر : 100373
  • 24 شهریور 1399 - 9:51
ماجراى خواستگارى هاشمى رفسنجانى براى ماندلا

یادداشت هاى روزانه آیت الله هاشمى در ۲۳ شهریور ۱۳۷۵: طلوع فجر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. خاطرات را نوشتم و گزارش‏ها را خواندم. پیام مستقیم رادیویى به مسلمانان آفریقاى جنوبى دادم. سران و شخصیت‌هاى مسلمان از دانشمندان و ارباب جراید و ائمه جماعات و سران گروه‌ها آمدند. یکى از رؤساى دانشگاه اسلامى خیرمقدم گفت […]

یادداشت هاى روزانه آیت الله هاشمى در ۲۳ شهریور ۱۳۷۵:

طلوع فجر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. خاطرات را نوشتم و گزارش‏ها را خواندم. پیام مستقیم رادیویى به مسلمانان آفریقاى جنوبى دادم. سران و شخصیت‌هاى مسلمان از دانشمندان و ارباب جراید و ائمه جماعات و سران گروه‌ها آمدند. یکى از رؤساى دانشگاه اسلامى خیرمقدم گفت و من هم درباره ارزش همکارى مسلمان‌ها در مبارزات ضدآپارتاید و ضرورت همکارى در رفع تبعیضات اقتصادى صحبت کردم. سپس با همه آنها مصافحه کردم و در جمع خانم‌ها هم عکس گرفتند.

به مقر ریاست جمهورى رفتیم. ابتدا مذاکره خصوصى با آقاى ماندلا داشتیم. مقدارى از خودش دفاع کرد و در مورد روابط با دولت‌هاى استکباری گفت، با دوستان دوران مبارزه صمیمى‌تر است و حاضر نیست، تحمیل‌هاى آنها را بپذیرد. به او گفتم چرا در بحث حقوق‏ بشر در سال گذشته علیه ایران رأى داده‌اند؛ منکر شد، ولى وزیر خارجه‌اش قبول کرد و قرار شد امسال جبران کنند.

با توضیح هزینه‌هاى تبلیغات حزبى، براى مخارج حزب از ما کمک خواست و گفت در سفر قبلی به منطقه، از عربستان ۱۵ میلیون دلار، از امارات ۱۰ میلیون، از مالزی ۱۵ میلیون و از اندونزى ۱۰ میلیون دلار آمریکا کمک گرفته و اکنون ۴۰ میلیون دلار مقروض است. از ما کمک خواست. در گذشته یک میلیون دلار گرفته بود. معمولاً تشکر علنى مى‌کند؛ رد نکردم. قرار شد در سفرى که به همین منظور خواهد داشت، جواب بدهیم.

در سر میز شام، دیشب از من خواست که نامه‌اى به بیوه سامورا ماشل بنویسم و بخواهم که با ازدواج با ایشان موافقت کند. به آقاى [محمد شریف] مهدوى، [سفیر ایران درآفریفای جنوبی] گفتم، اگر جدى است، خواستگارى کند. به جلسه مذاکرات وزراى دو طرف رفتیم. وزیرخارجه‌اش گزارش داد و من و آقاى ماندلا، هر یک صحبت کوتاهى در اهمیت همکارى دو کشور داشتیم. سپس با خواست من موافقت کرد که خبرنگاران بیایند. همکاران او مخالف بودند. آمدند و چند سئوال مطرح کردند؛ بیشتر از ایشان و جواب‌ها هم به نفع ایران و مواردى علیه آمریکا در عدم توجه به خواست آمریکا در مورد همکارى با ایران بود؛ صراحت خوبى داشت.

ظهر براى اقامه جمعه به مسجد رفتم. دو نفر خیرمقدم گفتند و از انقلاب و من صحبت کردند. من هم صحبت کوتاهى کردم. آقاى مهدوى هم صحبت کرد. اذان و خطبه‌ها در نمازجمعه، هر یک را یکى از آنها انجام داد و مقید بودند که ساعتى بعد از ظهر نماز بخوانند.
عصر چندین ملاقات با سران احزاب داشتم. سران حزب سفیدپوست‌هاى حاکم قبلى آمدند. ضمن اعتراف به سوءعمل خود در گذشته، از انتقال به دموکراسى اظهارخوشحالى کردند، ولى از نحوه عمل حزب حاکم انتقاد داشتند و به همین جهت از دولت بیرون رفته‌اند و به اپوزیسیون تبدیل شده‌اند. پرسیدم با توجه به اقلیت سفیدها، آیا امیدوارند که در آینده حاکم بشوند؛ گفتند در درازمدت به خاطر سوءاعمال این حکومت، آرای آنها زیاد خواهد شد.

سران حزب رادیکال سیاه‌ها آمدند. از عملکرد حزب ماندلا که حاضر نیستند اصلاحات ارزى و تقسیم ثروت کنند، انتقاد داشتند و به صورت اغراق‌آمیزى از تأثیر انقلاب اسلامى بر مردم آفریقاى جنوبى گفتند، با ایجاد امید و تعاون و سپس پیروزى. سران حزب اینکاتا آمدند که رییس آن وزیر کشور است. آنها هم از عملکرد حزب ماندلا انتقاد داشتند و گفتند، آقاى دکلبرک از آنها خواسته که با هم از دولت بیرون بروند که نپذیرفته است. شرح مبسوطى از مواضع حزبش داد. من هم به او گفتم که مصلحت نیست با خروج از دولت، نهضت سیاهان را تضعیف کنید. همه آنها افرادى از هندى‌ها و رنگى‌ها را با خود آورده بودند.

رهبر حزب مخالف پان افریکن آمد. از وضع حقوق بشر در ایران هم سئوال داشت. نخست‏ وزیر ایالت خالته آمد. گزارشى از وضع ایالات و مجلس و دولت محلى به مرکزیت ژوهانسبورگ دادند. به تدریج کارها را از سفیدها مى‌گیرند. سپس در جمع خبرنگاران رفتیم و به سئوالات فراوان آنها پاسخ دادم؛ خسته شدم.

به شهر ژوهانسبورگ رفتیم. در مسیر، آقاى مهدوى توضیحات مى‌داد. ساختمانى که انگلیسى‌ها براى رضاشاه تهیه کرده بودند و سپس دولت [ایران] خریده، ۱۲ هزار مترمربع زمین دارد؛ جاى خوبى است. دو اتاق مخصوص و حمامى که در آن [رضاشاه] مُرده است و ایوانى که قدم مى‌زده و القاب اعلیحضرت قدرقدرت را به مسخره مى‌گفته، بازدید هم کردیم. نماز خواندیم و شام خوردیم. جمعى از ایرانیان مقیم اینجا هم بودند. به مقرمان در پروتوریا برگشتیم.

در ملاقات با سران احزاب دو نکته جالب بود: ۱ – اینکه همه آنها احترام و اهمیت براى ایران قایل بودند که مواضع خودشان را براى قانع کردن من توضیح بدهند. ۲ – همگى با حزب A.N.C آقاى ماندلا مخالفت دارند. ۳- سرانجام اینکه آزادى واقعى‌ هم اینجا محسوس است.

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=100373

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰