جمهوریت: اکبر منتجبی، معاون سردبیر سازندگی نوشت : تصور اینکه یکی از روسایجمهور پیشین ایران، به ترانهها و خوانندگان امریکایی علاقهی وافری داشته باشد، بسیار دور از ذهن است. این تصور دربارهی محمود احمدینژاد تقریبا محال است. او کسی بود که با شعارهای ضدامریکایی و ضدسرمایهداری توانست چپهای اسلامی و لائیک را در حمایت از خود متحد کند. اما چگونه محمود ضدامریکایی، میتواند تولد مایکل جکسون را به یاد داشته باشد و آن را در توییتر تبریک بگوید و بخشی از ترانهی «مرد درون آینه» مایکل را زمزمهوار به انگلیسی بخواند: «من از مرد درون آینه شروع میکنم، از او میخواهم که خود را عوض کند»؟
محمود احمدینژاد عوض شده است؟ اگر رفتارهای اینچنین او را به جملهی از ترانهی مایکل که از مرد درون آینه میخواهد خود را تغییر بدهد، گره بزنیم، میتوانیم استنباط کنیم که احمدینژاد میخواهد از خودش فرار کند. از چهرهای که از او میشناسند یا به نامش شناخته شده است، میخواهد عبور کند و آن دیگری باشد.
عبدالرضا داوری یکی از افرادی که خود را از نزدیکان احمدینژاد معرفی میکند، در تحلیل این رفتار احمدینژاد نوشته است: «تجلیل محمود احمدینژاد از زادروز مایکل جکسون، مرزبندی آشکار او با ۴۰ سال سیاست فرهنگی انقباضی و منع محور در جمهوری اسلامی و عبور از فقاهت محوری در حوزه فرهنگ است. احمدینژاد با تجلیل از مایکل جکسون، نشان داد که مهمترین آلترناتیو درون ساختاری برابر جریانهای حاکم در جمهوری اسلامی ایران است!»
شاید این سخن نزدیک به تمایلات درونی احمدینژاد باشد که او خود را آلترناتیو شرایط موجود میداند و هیچکس را جز خود قبول ندارد. هیچ اندیشهای را به جز آنچه باور دارد، نمیپذیرد و برای به کرسی نشاندن آن سخن و حرف و اندیشه تمام پروتکلها و قراردادها را زیرپا میگذارد. نمونه خارجی دارد؟ بله. یکی در آمریکا، یکی در انگلیس. ترامپ و جانسون نیز زیر هر میزی میزنند و بازی خود را پیش میبرند.
احمدینژاد که در سال ۸۴ با حمایت از اصولگرایان و سران آنها و با شعارهای اسلامی-انقلابی و ضدتوسعه، علیه اصلاحطلبان قیام کرد و پست ریاست جمهوری را از آن خود نمود، بعدتر ضداصولگرایان و سران آنها شد و تصویر دیگری از خود ارائه کرد. تصویر او که آغشته به پوپولیسم سرخ بود، این روزها آلوده به آنارشیسم سیاه شده و تصویر «مردی بریده از همه چیز که علیه همه چیز قیام کرده» را از خود نشان میدهد.
یکبار آقای عبدالرضا داوری در وصف او نوشت: «در زمانهای که همه راهها برای حضور احمدینژاد و یارانش در ساخت رسمی قدرت مسدود است و خواهد ماند، رئیسجمهور سابق در حال برساختن الگویی نو برای دولتمرد ایرانی است در شرایطی که خود هرگز به ساخت قدرت بازنخواهد گشت.» بدین ترتیب و بر اساس این باور، احمدینژاد ضدامریکایی و ضد راست، امروز به وضعیتی رسیده است که به دنبال برساختن الگویی جدید است. با چنین چشماندازی است که او ترانههای مایکل جکسون را میخواند، تولد او را تبریک میگوید و البته به خوانندگان رپ امریکایی نیز نظر دارد. مثلا در اقدامی دیگر نسبت به مرگ خواننده رپر امریکایی اندوهگین شد و در توئیتر نوشت: «اخیرا از مرگ نیپسی هاسل مطلع شدم و از شنیدن مرگ وی و ۱۰ نفر دیگر که در هفته گذشته در لسآنجلس کشته شدند اندوهگین شدم. چگونه میتوان زندگی شخصی را به این راحتی گرفت؟» او در ادامه بخشی از ترانهای را که نیپسی هاسل خوانده بود، زمزمهوار نوشت: «عزیزم گریه نکن، سرت را بالا بگیر حتی وقتی که جاده سخت است هرگز تسلیم نشو.»
اما آیا چنین است؟ عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، و منصوب رهبر انقلاب چگونه میخواهد از این نظام عبور کند، در حالی که عضوی از نظام است؟ او رئیسجمهور دو دورهی پرتلاطم بوده و اکنون نیز عضو اندیشکده مهم «مجمع تشخیص مصلحت نظام» است که کارش مصلحتگرایی برای عبور از مشکلات و مسائل و مصایب است. احمدینژاد در این جمع، نظر میدهد، مخالفت میکند، و رای میدهد. پس او علیه چه چیز است؟ و علیه چه کس؟ و چرا تصویری آنارشیستی از خود به نمایش میگذارد؟
برخی این فرضیه را مطرح میکنند که احمدینژاد در پی دیده شدن است. پس از هر فرصتی برای این عمل استفاده میکند. اما این فرضیه سست است. یک پوپولیست سرخ از هر فرصتی برای نمایش خود استفاده میکند. اما احمدینژاد که تاریخ تولد و مرگ خوانندگان امریکایی را به یاد دارد، کمتر به یاد مشاهیر ایرانی است و از آنها غافل است. مثلا چرا در سوگ از دست دادن بزرگان هنر ایران چیزی نمیگوید، چرا دربارهی محمدرضا شجریان یا حتی تتلو حرفی نمیزند؟ چرا به یاد اسطورههایی مثل تختی که زادروزش همین چند روز گذشته بود، نیست اما به یاد مسابقات بسکتبال NBA، مسابقات فوتبال امریکایی و رقابت معروف «سوپربول» هست؟
پوپولیست سرخ مرز ندارد. میتواند در هنگامی که در بغل مادر چاوز است، به یاد تولد مایکل جکسون نیز باشد و به یادش دست تکان دهد. میتواند در هنگامی که سوگوار رپر امریکایی است برای رپر ایرانی نیز آرزوی پیشرفت داشته باشد. میتواند هنگامی که به شهروند امریکایی نظر دارد، گوشه چشمی نیز به وقایع نوروز ۹۸ و سیل مرگبار مردمی که دار و ندارشان را از دست دادهاند، داشته باشد. اما احمدینژاد توجهی به وقایع اجتماعی داخلی و مشاهیر ایرانی ندارد. یکبار علیرضا افتخاری خوانندهی ایرانی را در آغوش گرفت و مرگ هنری او را رقم زد. توجه او در داخل کشور، معطوف به قدرتها است. میخواهد خود را فراتر از آن قدرتها نشان دهد.
هر کسی میتواند با کلیگویی و انتقاد از همه کس و همه چیز، هم به کسی تعرض نکرده باشد و هم علیه همه ساختارها سخن گفته باشد. میتواند از دامان پوپولیسم به بساط آنارشیسم بغلتد و به همین دلیل است که میتوان گفت او که امروز هیچ چیز را قبول ندارد آلوده به «آنارشیسم سیاه» شده است. در شرایط فعلی شاید تنها کسی که فکر میکند، میتواند همه چیز را امیرکبیروار تغییر دهد، او باشد. ایران امروز ما قطعا به امیرکبیر جدیدی برای عبور از فساد برخاسته از مدیران نیاز دارد، اما دل بستن به کسی چون احمدینژاد سم مهلک است. مدیریت تحت اشراف او یکبار این کشور را به عقب راند. فساد را نهادینه کرد و تعدی به بیتالمال عمومی و همگانی شد. شرایط امروز کشور نتیجه رفتار دیروز اوست. نتیجه مدیریت خود محورانهی او. کسی که عقل جمعی را باور نداشت. از برنامهریزی دوری میکرد و همه چیز را تحت تسلط و سیطرهی خود میخواست. آیا مردم دوباره به او رجوع خواهند کرد؟ آیا او میتواند با چهرهای جدید باردیگر چشمها و عقلها را بفریبد؟ تاریخ میگوید ایرانیان، حافظهی کوتاه مدتی دارند، اما زخمی که احمدینژاد بر جان این کشور گذاشت، هنوز تازه است.
بیشتر بخوانید: