جمهوریت – احمد مازنی در یادداشتی با عنوان «از حکومت اسلامی تا جمهوری اسلامی» در روزنامه اعتماد نوشت: یکی از ویژگیهای امام خمینی تحولخواهی است. این ویژگی را از دوران آغاز نهضت اسلامی در قم تا ادامه مبارزه در نجف و پاریس و سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی میتوان مشاهده کرد. اما آنچه به موضوع بحث این یادداشت یعنی گامهای امام از حکومت اسلامی تا جمهوری اسلامی مربوط است مساله بازنگری در قانون اساسی است. ازجمله نقدهایی که به امام وارد میکنند این است که در پیشنویس اولیه قانون اساسی اصل ولایتفقیه پیشبینی نشده بود. این حرف درست است اما آن پیشنویس هر چه بود و احیانا مورد تأیید امام هم بود، متنی بود که قبل از آن موضوع ولایتفقیه توسط امام در نجف تدریس شده و بعد از آن توسط خبرگان منتخب ملت در قانون اساسی مصوب و در همهپرسی به تأیید مردم رسید. لذا سیر بحث امام درباره ولایتفقیه نیز مشمول تحول در اندیشه و عمل امام است.
از ولایتفقیه در نجف تا ولایتفقیه در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تفاوت بسیار است. توجه و تأمل در سیر تحول و تطور در نظر و عمل امام در همین مورد حاکی از شخصیت ضداستبدادی ایشان از یک سو و پذیرش دیدگاه کارشناسان و تجدیدنظر در نظر و تغییر روش اداره کشور در سیره و سنت بنیانگذار است. در همین چارچوب بحث بازنگری در قانون اساسی قابل توجه است و این موضوع با توجه به مجموعه آثار و منظومه فکری امام باید مورد بررسی قرار بگیرد و حداقل به مواضع ایشان در سه مرحله باید توجه شود.
مرحله اول: مبنای امام در سخنرانی بهشت زهرا
امام خمینی در هنگام بازگشت به وطن در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ در جمع مستقبلین سخنرانی مفصلی کرد که از جهاتی میتواند مانیفست انقلاب اسلامی باشد. یکی از نکتههای مهم سخنرانی امام در بهشت زهرا استدلال به عدم حق انتخاب یک نسل برای نسلهای دیگر است. امام در این مورد فرمودند: «فرض میکنیم که یک ملتی همه رای دادند که یک نفر سلطان باشد، بسیار خب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل عمل است لکن اگر ملتی رای دادند، ولو تمامشان به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، به چه حقی ملت ۵۰ سال پیش سرنوشت ملت بعد را تعیین میکند؟!
سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمایید در زمان اول قاجاریه نبودیم. اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندومی تحقق پیدا کرد و همه یک ملت هم فرض کنیم رای مثبت دادند به آقا محمدخان قاجار و آن سلاطینی که بعدها میآیند. زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه قاجار بود هیچ یک از ما زمان آقا محمد خان را ادراک نکرده. آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما، احمدشاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملتی دست خودش است. در ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال پیش از این، یک ملتی، یک سرنوشتی و اختیاری داشته. او اختیار ماها را نداشته که یک سلطانی را بر ما مسلط کند.
ما فرض میکنیم که این سلطنت پهلوی در زمانی که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این میشود که بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم برای مردمی که در آن زمان بودند.
و اما محمدرضا سلطان باشد بر آن مردمی که بیشترشان بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آن وقت را نکردند، چه حقی داشتند که در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنابراین سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش غیرقانونی بود و مجلس با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود، غیرقانونی است. پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه هم فرض کنیم قانونی بوده، آنها چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند؟ هر ملتی سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما، ولی ما هستند که در ۸۰ یا ۱۰۰ سال پیش از این سرنوشت ما را تعیین کنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم، ما فرض کنیم که صحیح بوده، این ملتی که سرنوشتش با خودش باید باشد در این زمان میگوید که این سلطان را نمیخواهیم. وقتی که اینها رای دادند که سلطنت رضاشاه را و رژیم سلطنتی را نمیخواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است.» این سخن امام در کنار مجموعه رهنمودهای ایشان مبنای همهپرسی تغییر نظام و تصویب قانون اساسی جدید شد. امام مرد دین بود و از این منظر به مسائل و پدیدهها مینگریست. بنابراین از دیدگاه امام خمینی هر نسلی خود باید در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرد و پدران ما حق نداشتند برای ما تصمیم بگیرند و در نتیجه ما هم حق نداریم برای نسل بعد تصمیم بگیریم. متأسفانه این سخن امام همواره در گروکشیهای سیاسی مطرح شد و هیچگاه مجال بررسی مبنایی آن فراهم نشد.
بیشتر بخوانید: