تاریخ : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Sunday, 28 April , 2024
8

روایت آموزش زیرزمینی به دختران در افغانستان

  • کد خبر : 214087
  • 15 مهر 1402 - 17:35
روایت آموزش زیرزمینی به دختران در افغانستان
بازگشت طالبان، بازگشت تاریکی به جهان زنان افغانستان بود.

جمهوریت-بازگشت طالبان، بازگشت تاریکی به جهان زنان افغانستان بود. در آگوست ۲۰۲۱ گروه طالبان با سیطره بر کابل به نظام نوپای جمهوریت پایان داد و بار دیگر سایه طالبان و نابرابری جنسیتی ساختاری را بر سر زنان گستراند. در طول مذاکرات صلح، فعالان زنان افغانستان و هرکس که دل در گرو آزادی و پیشرفت این کشور داشت، بارها به کشورهای غربی هشدار دادند که حکومت طالبان به معنای سلب همه حقوق انسانی و اجتماعی زنان خواهد بود؛ هشداری که خیلی زود رنگ واقعیت به خود گرفت.

به گزارش شرق،منیژه مؤذن نوشت: بازگشت طالبان، بازگشت تاریکی به جهان زنان افغانستان بود. در آگوست ۲۰۲۱ گروه طالبان با سیطره بر کابل به نظام نوپای جمهوریت پایان داد و بار دیگر سایه طالبان و نابرابری جنسیتی ساختاری را بر سر زنان گستراند. در طول مذاکرات صلح، فعالان زنان افغانستان و هرکس که دل در گرو آزادی و پیشرفت این کشور داشت، بارها به کشورهای غربی هشدار دادند که حکومت طالبان به معنای سلب همه حقوق انسانی و اجتماعی زنان خواهد بود؛ هشداری که خیلی زود رنگ واقعیت به خود گرفت.

طالبان پس از به دست گرفتن قدرت، با فرمان‌های پیاپی زنان را پله به پله از جامعه حذف کردند؛ اما منع تحصیل زنان بزرگ‌ترین ضربه به دختران افغانستان بود؛ دخترانی که حالا دیگر امیدی به آینده نداشتند؛ ولی با وجود سرکوب گسترده و وضع قوانین ضدزن، زنانی بودند که دست از مبارزه و امید برنداشتند. آنها به سبک و سیاق مادران‌شان که دوران سیاه حکومت طالبان را در دهه ۹۰ میلادی تجربه کرده بودند، در خانه‌های خود مدرسه برپا و تلاش کردند به سهم خود در برابر سیاهی بایستند. سارا یکی از این زنان است. ۳۲ سال دارد و ادبیات فارسی خوانده است.

می‌گوید شبی که بدخشان سقوط کرد، در خانه به انتظار نشست تا برای کشتنش بیایند: «شبی که بدخشان سقوط کرد، واقعا غافلگیر شدیم؛ چون بین مردم شایعه بود که مرکز سقوط نمی‌کند و این یک برنامه است و ممکن است دوباره شهرستان‌ها هم از طالب‌ها گرفته شود. متأسفانه چنین چیزی نبود. تقریبا اوایل شب بعد از اینکه سروصدا شد، یک لرزه تمام بدنم را گرفت. بعد با خودم فکر کردم خب این دیگر آخرین شبی است که ممکن است زندگی کنم، برای اینکه من فعالیت‌های مدنی زیادی داشتم، فعالیت‌های اجتماعی داشتم و با رسانه‌ها همکاری می‌کردم. ناامید شدم. گفتم که حتما دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم. یک مقدار لباس کثیف در خانه بود. من آن شب با وجود اینکه بدنم می‌لرزید، می‌خواستم که آنها را بشویم. در‌حالی‌که وضعیت روحی بسیار بدی داشتم، اتاق‌ها را تمیز کردم. تمام بدنم می‌لرزید و اشک از چشمانم جاری می‌شد؛ ولی گفتم اینجا باید تمیز باشد، اگر فردا بیایند ممکن است من را به قتل برسانند یا ببرند، باید خانه من تمیز باشد. شب بسیار درازی بود. من با خودم سرود غم می‌خواندم. بسیار تلخ برایم سپری می‌شد. از پنجره که به بیرون نگاه می‌کردم، می‌دیدم هیچ‌کس در کوچه‌ها نیست.

مثل اینکه همه مرده باشند».

روزهای شک و تردید و وحشت از بازگشت طالبان و فاجعه فرودگاه کابل نه‌تنها افغانستان بلکه جهان را در شوک و بهت فرو برد. آنها که می‌توانستند یک چشم اشک و یک چشم خون خود را به فرودگاه رساندند و در میان صدای شلیک و هرج‌ومرج و جمعیت به‌سختی به همراه اتباع دیگر کشورها، از افغانستانی که بار دیگر به دامن طالبان غلتیده بود، رفتند؛ ولی آنها که ماندند، روزهای سیاهی را تجربه کردند.

سارا از آن روزها می‌گوید: «روزها به همین شکل سپری می‌شد و من احساس کمی در وجود خودم می‌کردم که چرا هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم. چرا نمی‌توانم برای دخترها یک کاری بکنم. برای زن‌ها. باز به خودم می‌گفتم که موجودیت من چه معنایی دارد، وقتی که هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم. یک زمان بود که قانون وجود داشت و نظام بود. حداقل ما نوعی پشتیبانی قانونی داشتیم. یک کاری را انجام می‌دادیم. حالا امروز که آن چیزها را نداریم. نشستیم و این ظلم و استبدادی را که در حق ماست، نظاره‌گر هستیم. این فکر من را خیلی رنج می‌داد. یک بار در جاده‌ها به همراه دخترها یک تظاهرات هم راه‌اندازی کردیم. همان‌جا تعدادی کتک خوردند و توهین و تحقیر شدند. این مشکلات را تجربه کردیم».

پیش‌بینی محدودیت‌های دوباره طالبان برای زنانی که دهه ۹۰ را در خاطره جمعی خود داشتند، کار چندان سختی نبود: «بله، من پیش‌بینی این را داشتم که با آمدن طالبان ممنوعیت‌هایی به وجود می‌آید؛ چون تجربه به من ثابت کرده بود در دوره قبلی طالب‌ها چقدر محدودیت‌ وجود داشت. زن‌ستیزی اوج گرفته بود. تمام ممنوعیت‌ها برای خانم‌ها بود. زن‌ها مورد خشونت قرار می‌گرفتند. از وظیفه کنار زده شدند. نمی‌توانستند حضور اجتماعی داشته باشند. نظر به این تجربه‌ها من این را پیش‌بینی می‌کردم که ما دوباره در یک گودال بدبختی فرومی‌رویم. و من برای تک‌تک دخترهایی که از مکتب جا مانده بودند، می‌گریستم. جگر خون شده بودم. این پیش‌بینی را می‌کردم که دیگر دخترها نمی‌توانند به مکتب بروند».

از شهریور ۱۴۰۰ تا دی ۱۴۰۱ طالبان چندین فرمان ضد‌زن صادر کرد که طبق آنها زنان مرحله به مرحله از جامعه حذف شدند. در ماه مارس ۲۰۲۲ حکومت طالبان دختران را از حضور در دوره متوسطه منع کرد. مدارس متوسطه دخترانه که قرار بود در ۲۳ مارس ۲۰۲۲، پس از چند ماه تعطیلی کار خود را دوباره آغاز کنند، فقط چند ساعت پس از بازگشایی به دستور طالبان بسته شدند.

در ۲۹ آذر ۱۴۰۱، وزارت تحصیلات عالی طالبان در فرمانی به همه دانشگاه‌های خصوصی و دولتی دستور داد تا مانع حضور زنان و دختران در دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شوند. این به معنای ممنوعیت کامل تحصیل دختران و زنان در افغانستان بود.

به‌این‌ترتیب افغانستان تبدیل به تنها کشور جهان شد که در آن تحصیل برای زنان و دختران ممنوع است. پس از آن محمد ندیم، وزیر آموزش عالی حکومت طالبان، با دفاع از این تصمیم گفت: «حتی اگر بر سر ما بمب اتم هم بیندازند، از تصمیم منع تحصیلات دانشگاهی زنان کوتاه نمی‌آییم».

به نظر می‌رسید طالبان عزم خود را جزم کرده تا حضور زن را از جامعه حذف کند. انتقادات و فشارهای بین‌المللی هم مانع طالبان نشد. بزرگ‌ترین قدم برای حذف زن از جامعه ممنوعیت تحصیل دختران و زنان است و طالبان در این راه ثابت‌قدم بود. گویا جهان هم تنها به نظاره نشسته بود تا زن افغانستانی قدم به قدم از سپهر جامعه حذف شود؛ اما نیرویی که در مقابل این قوانین ایستاد، تلاش زنانی بود که حاضر نبودند ناامید شوند. سارا و دوستانش هم جزء زنانی بودند که تصمیم گرفتند در حرکتی جمعی با کمک یکدیگر مدرسه‌ای پنهانی راه بیندازند. «یک روز با یکی از دوستانم پای تلفن صحبت می‌کردیم. به او گفتم از این حالت خسته شده‌ام. می‌خواهم یک کاری بکنم. من باید برای زن‌ها یک برنامه‌ای پیدا کنم. به‌ویژه برای دخترها. گفتم می‌خواهم که در خانه‌ام یک مدرسه بسازم و تعدادی از دخترها را بیاورم اینجا درس بدهم. ممکن است دوستانی هم باشند در کنارمان که حمایت‌مان کنند. دوستم گفت فکر بسیار خوبی است، اگر فکر می‌کنی می‌توانی از عهده‌اش بربیایی. اگر می‌فهمی که در توانت هست و این ریسک را می‌پذیری، می‌شود که این کار را بکنی؛ چون از گذشته برای ما قصه کرده بودند که این تجربه‌ها بود که در دورانی که مکتب‌ها بسته بود، مردم در خانه‌های خودشان مدرسه ساخته بودند و آنجا تدریس می‌کردند. من هم به همین فکر شدم که باید این کار را بکنم. بعد از بسیار فکر شروع کردم».

اما ایجاد مدارس پنهانی کار ساده‌ای نبود. خطرات زیاد و ریسک بالا کار را برای بسیاری از معلمان و دخترانی که قصد داشتند درس بخوانند، سخت کرده بود.

«در قدم اول در پیداکردن استاد با مشکل مواجه بودم. استادها نمی‌آمدند که این کار را پیش ببرند. نه به‌این‌دلیل که رایگان است و مزدی ندارد، از این می‌ترسیدند که جان‌شان به خطر بیفتد. بعد من به نحوی قانع‌شان کردم. به خانه‌های‌شان رفتم و با آنها صحبت کردم.

من اول فکر کردم که مدرسه در خانه خودم نباشد. با استادها حرف زدم. هیچ‌کس آماده نشد. استادها گفتند می‌ترسند. خانه من هم در جایی است که اطرافش خانه‌های زیادی نیست و مدرسه ممکن بود توجه‌شان را جلب کند؛ اما بعد مجبور شدیم. هیچ‌کس آماده نشد که خانه خود را در اختیار ما قرار دهد. این برنامه را در خانه خودم شروع کردم. تقریبا در خانه من دو ماه یا بیشتر سپری شد تا اینکه یک روز نماینده قوم من را خواست و به من هشدار داد که طالبان متوجه رفت‌و‌آمد شده‌اند و ممکن است به سراغ‌مان بیایند».

سارا و دوستانش محل مدرسه را به خانه دیگری بردند؛ ولی در‌این‌میان همراهی بسیاری از خانواده‌ها به ادامه کار مدرسه کمک کرد. در مدرسه‌ای که سارا به راه انداخته و گاهی با بالا‌رفتن ریسک تغییر مکان می‌دهد، در‌حال‌حاضر شش معلم به دخترها درس می‌دهند. در این مدرسه ۲۰۰ شاگرد حضور دارند و در کنار درس‌ برخی حرفه‌ها را هم آموزش می‌بینند.

سارا از استقبال خانواده‌های دختران دانش‌آموز می‌گوید: «چند شاگرد جدید داریم. از مکتب خانگی ما خیلی استقبال می‌شود. خانواده‌ها تماس می‌گیرند و دعا می‌کنند. می‌گویند شکر که تو هستی و این کار را انجام دادی و دختران ما را از آن وضعیت بد روحی نجات دادی. فکرهای منفی در ذهن‌شان می‌آمد و جگر خون بودند و به زندگی‌شان امید نداشتند».

اول که شروع کردیم، می‌گفتند استاد ما درس بخوانیم چه معنایی دارد؟ ما هیچ آینده‌ای نداریم. به آنها می‌گفتم این فکر را نکنید. ممکن است تغییراتی اتفاق بیفتند. به نحوی به آنها انگیزه می‌دادم تا در مقابل مشکلات تاب بیاورند. خانواده‌ها هم خوشبختانه در کنار ما هستند. دخترها خیلی امیدوار هستند. در کنار اینکه تدریس می‌کنیم، مضامین مکتب و برنامه حرفه داریم. خلاقیت خودشان را به نمایش می‌گذارند. در بخش دست‌دوزی، ژاکت می‌بافند یا بخش‌های رسّامی و کاردستی، برنامه شعرخوانی و مقاله‌نویسی دارند. در کل خوب است. در مدرسه عملکردشان مثبت است. در‌این‌میان چالش‌های بسیاری هم برای این زنان وجود دارد. در برخی محله‌ها مردم اگر از وجود مدرسه باخبر بشوند، ممکن است به مقامات خبر بدهند. خطرات زیادی وجود دارد. مدرسه به صورت خیریه و بدون دریافت هیچ پولی از دانش‌آموزان اداره می‌شود؛ اما این چالش‌ها سارا و دیگر دوستانش را از ادامه راه منصرف نکرده است.

«با وجود همه ریسک‌پذیری‌هایی که من در وجودم دارم و این راه را بالاخره آغاز کرده‌ام، جان برای هرکس شیرین است. گاهی اوقات که با خودم فکر می‌کنم، ترس در وجودم می‌آید؛ اما باز ترس خودم را مدیریت می‌کنم. با خودم فکر می‌کنم من سبب می‌شوم که چقدر خانواده‌ها از بی‌سوادی نجات پیدا کنند. دختران‌شان درس می‌خوانند. خودشان ممکن است احساس آرامش پیدا کنند. لبخند و امید و انگیزه را که در چهره دخترها می‌بینم، به خودم گفتم یک جان من صدقه سر اینها. امروز با وجود همه مشکلات و تهدیدهایی که با آن مواجه هستم، باز هم پیش وجدانم ناراحت نیستم. اگر از بیرون می‌ترسم؛ اما در درون عمیقا خوش هستم. به منظور اینکه خوب یک کار معنادار را داریم انجام می‌دهیم که ممکن است در آینده نتیجه خوبی به دست بیاوریم».

در بحران اقتصادی و فقری که افغانستان درگیر آن است، شرایط زندگی برای بسیاری از مردم دشوارتر از قبل شده است. زنان و دخترانی که روزی رؤیای تحصیل و حضور در اجتماع را داشتند، به چشم برهم‌زدنی آینده خود را از دست دادند؛ اما وجود مدارسی از این دست با همه چالش‌ها و دشواری‌ها به دختران انگیزه و امید می‌دهد که اگر امروز تیره و تار است، فردا شاید روزگار بهتری در انتظارشان باشد.

«دخترها می‌گفتند درس معنا ندارد؛ اما امروز نسبتا خوب شده‌اند. صد‌در‌صدی نیست؛ ولی نسبت به روزهای نخست کمی بهتر است. می‌بینم کار می‌کنند و درس می‌خوانند. آمدن و رفتن‌شان را که می‌بینم، به این باور می‌شوم که کمی انگیزه پیدا کرده‌اند برای اینکه ادامه بدهند. امید دارند و کم‌کم امیدهای‌شان را به دست آورده‌اند».

سارا هم البته امید و آرزویی دارد. پس از سال‌ها فعالیت و تلاش، زنانی مانند او می‌دانند که تداوم حضور طالبان چه ضربه جبران‌ناپذیری به جامعه افغانستان و به‌ویژه زنان خواهد زد. به گفته او «اگر طالبان در افغانستان همین‌گونه باشند و ادامه دهند، قطعا آینده دختران افغانستان با خطر مواجه است».

«قطعا هر‌کسی آرزویی در سرش دارد. برای اینکه وطن ما آرام باشد و آباد باشد. خواستم این است که خداوند وطن ما را آرام کند از شر اینها».

 

بیشتر بخوانید:

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=214087

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰